محمد یوسفخان هزاره مشهور به صولتالسلطنه هزاره در ۱۲۷۰ در تایباد کنونی در خراسان متولد شد و در ۱۶ مهر ۱۳۲۲ بر اثر شلیک تیر ستوان یکم، جمتاش، درگذشت. او نخستین نماینده سنیمذهب خراسان در مجلس شورای ملی و تنها سنیمذهبی است که در تاریخ مجالس قانونگذاری ایران، نماینده مشهد بوده است. صولتالسلطنه به علت اختلافاتی که با هیئت حاکمه در زمان رضاشاه و بر سر اموال شخصیاش به عنوان خان هزاره پیدا کرده بود، تنها سه ماه پس از تبعید رضاشاه، در دیماه ۱۳۲۰ علیه حکومت مرکزی شورید؛ بیآنکه ادعای تجزیهطلبانه داشته باشد.
بعد از استعفای محمدعلی فروغی، سیاستمدار و یکی از فعالان و مبارزان برجسته انقلاب مشروطه، در ۱۳۲۰، کشور دچار بحرانهای متعددی شده بود که برخی از آنها محصول خلع قدرت ناشی از تبعید رضاشاه و برخی دیگر تبعات جنگ جهانی و اشغال کشور توسط قوای شوروی و انگلیس بود. برخی از مشکلات داخلی به سیاست سرکوب خانها و ایلات و عشایر برای تقویت قدرت مرکزی در دوران رضاشاه بازمیگشت. رضاشاه که دستور توقیف زمینهای خانهای بزرگ و معاوضه آنها با زمینهای مشابه در نقاط دیگر ایران را صادر کرده بود، بذر نارضایتی را در میان بعضی خانها و سران قبایل کاشته بود و با غیابش در عرصه سیاست ایران، زمینه برای طرح دعاوی ملکی و مالی علیه دولت مرکزی فراهم شده بود. نارضایتی صولتالسلطنه از این جنس بود و ماهیتی سیاسی یا ایدئولوژیک نداشت. او اگرچه نماینده سنیمذهبان در مجلس شورای ملی بود، اما نه برای اختلافات دینی و مذهبی، و نه حتی به نیت خودمختاری سیاسی یا تجزیه کشور، بلکه به دلیل احقاق حق در خصوص زمینها و املاکش علیه دولت مرکزی شورید.
در دیماه ۱۳۲۰، یعنی درست دو ماه پیش از آنکه علی سهیلی به اصرار محمدعلی فروغی از نمایندگان رأی اعتماد بگیرد و مامور تشکیل کابینه شود، نیروهای وفادار به خان تایباد، یعنی صولتالسلطنه، از تایباد به نیت تصرف مشهد حرکت کردند. نیروهای وفادار به صولتالسلطنه همزمان «فریمان» و «باخرز» را هم تصرف کردند. صولتالسلطنه خود در مشهد حضور داشت و نیروهای خود را از آنجا مدیریت میکرد. پس از تصرف فریمان، با صدور اعلامیهای در مشهد گفت:
«با صدای رسا میگوییم که مخالف هر نوع رژیم دیکتاتوری هستیم، اگرچه در هر مملکتی حکمفرما باشد. ما جز حکومت دموکراسی حاضر نیستیم زیر بار هیچ نوع حکومتی برویم و از سایر هموطنان عزیز استدعا داریم که با ما همدست شده تا مملکت از زیر بار جور و ستم نجات یابد.»
اتهام وجود خفقان و دیکتاتوری در دوران رضاشاه، ترجیعبند اغلب یادداشتهای انتقادآمیز و حتی نطق نمایندگان مجلس شورای ملی بود. اما گروهها و جریانهای مختلف هر کدام از زاویه دید خود به نقد دوران گذشته میپرداختند. مهمترین چالشهای سیاسی و اداری برای دولت پادشاهی ایران در آن زمان، تحرکات سیاسی پیشهوری در تبریز و آذربایجان بود که با جذب نیروهای حزب توده در صفحات شمال غرب ایران، و با استفاده از حضور ارتش سرخ شوروی در خاک کشور، عملا به سمت خودمختاری میرفتند و حکومت مرکزی نگران بود که این روند در نقاط دیگر ایران گسترش پیدا کند. با این حال، قیام صولتالسلطنه در مشهد، انگیزشی پاک متفاوت نسبت به تحرکات پیشهوری داشت و از اختلافات مالی او با هیئت حاکمه آب میخورد. در حالی که مرام اشتراکی پیشهوری و جریان سیاسی حامیاش، اصولا با خان و نظام خانخانی (فئودالی) مخالف بود، صولتالسلطنه در واقع خانی محبوب در میان مردم خود بود و به توقیف زمین آباء و اجدادی خودش اعتراض داشت.
دولت مرکزی در شرایطی که هنوز درگیر انتخاب نخستوزیر و تعیین کابینه بود، نیروهایی را برای سرکوب شورش صولتالسلطنه راهی خراسان کرد. تمرکز نیروهای صولتالسلطنه در دژی نظامی در سنگبست بود که محل اتصال نیشابور، فریمان و مشهد تلقی میشد. در روز ۱۴ بهمن ۱۳۲۰ جنگ سختی درگرفت و رسول زوري، يكي از فرماندهان صولت، كشته شد. در نهايت تانکهاي ارتش از موانع گذشتند و قواي وفادار به صولتالسلطنه به كلات نادري و سپس سرخس عقبنشيني كردند. علی منصور که پیش از محمدعلی فروغی، نخستوزیر بود و اکنون به استانداری خراسان رسیده بود، مطابق با یک روایت، مصمم بود که صولتالسلطنه را دستگیر کند و به قتل برساند. اما وزارت جنگ به همين اندازه از سركوب راضي بود و حتي در صدد بود تا از شورشيان تقاضا كند تسليم شوند و اماننامه بگيرند. بالاخره صولت با دريافت اماننامه و گرفتن قول مساعد براي رسيدگي به موضوع تصرف اموالش تسليم شد و به همراه خانواده در حاجي آباد كرج اسكان داده شد.
دولت علی سهیلی در اسفند ماه ۱۳۲۰ از کابینه رأی اعتماد گرفت اما اعتراض به تقریبا همه سیاستهای دولت مرکزی و پیشنهادهایی که برای رفع مشکل داد، باعث شد که سهیلی در مرداد ۱۳۲۱ استعفا دهد و دولت قوام بر کار آید. در این سالها صولتالسلطنه تلاش کرد از راه پیگیری اداری و به صورتی مسالمتآمیز و مبتنی بر گفتوگو، اموال ازدسترفته خود را بازیابد. او براي حدود دو سال در حال مذاکره با مقامات دولتي بود و حتي پيشنهاد كرد كه براي تامين مخارج خانواده حداقل اموالش در احمدآباد جام را به او برگرداند اما اين مذاكرات به جايي نرسيد و صولت در اواسط مهر ۱۳۲۲ یک بار دیگر علیه دولت مرکزی قیام کرد. او با كاميون به «نیشابور» آمد و با اتومبيل دوستش به «فرهادگرد» و سپس به باخرز رسيد. چند روزی در روستای «چهارطاق» بود و سپس به «اشتيوان» رفت و در منزل حاج غلامحسين اسدي مستقر شد. علی منصور، استاندار خراسان، نیروهایی را به فرماندهی ستوان یکم، جمتاش برای سرکوب شورش جدید فرستاد. جمتاش با صولتالسلطنه توافق کرد که هر دو به اتفاق به شهر نو باخرز بروند و از آنجا با استاندار از طریق تلگراف گفتوگو کنند. اما مطابق با روایت مشهور، در میانه راه مجادلهای میان این دو درگرفت و جمتاش به سر صولتالسلطنه شلیک کرد و صولتالسلطنه هم متقابلا به او تیراندازی کرد. هر دو نیمهجان شدند و در نیمهی راه جان باختند. مطابق با روایتی دیگر، صولتالسلطنه با گلوله مجدد نیروهای دولتی کشته شد.
این حادثه، نمونهای تلخ و تراژیک از شکست گفتوگو میان یک نیروی مخالف (اپوزیسیون) و دولت مرکزی بود در حالی که بنا به اقرار اغلب روایتگران صحنه، مردان و زنان هیچیک از دو طرف در وطندوستی ضعف و سستی نداشتند.
روزنامه «تجدد» در بیستم مهرماه ۱۳۲۲ – دوران دولت علی سهیلی – در دفاع از صولتالسلطنه چنین نوشت: «… از مردان نيكنفس و وطنپرست و يكي از وكلاي صالح دوره پنجم مجلس شوراي ملي بود كه بر اثر ظلم و تعدي حكومت جابر و ستمگر بيستساله از هستي ساقط شد و دنباله آن جنايات به قتل فجيع و حيرتانگيز آن فقيد مظلوم منتهي شد…آقاي منصور يك مرتبه ايران را [اشاره به دوران نخست وزيري او در شهريور ۱۳۲۰] به لب پرتگاه برد. اين مرتبه هم با قتل صولت، صفحه تازهای به زندگي پرافتخار خود اضافه كرد!».
چهار سال بعد در اسفند ماه ۱۳۲۶ که دیگر علی سهیلی در مسند نخستوزیری نبود، مجبور بود که در دیوان عالی کشور به اتهاماتی که مخالفانش به او وارد آورده بودند، پاسخ دهد. او در جریان دفاع از خود، با شرح مشکلات عدیدهای که در دوران جنگ دوم جهانی برای اداره کشور متحمل شده بود، جایی اختیار از کف داد و گریست! دیوان عالی کشور او را از تمامی اتهامات تبرئه کرد. اگرچه مسئله شورش صولتالسلطنه، در موارد اتهامی نبود، اما در بسیاری از قلمروهای مورد مناقشه و منازعه، حکم به مجرمیت یکی از دو طرف دادن، دور از انصاف بود.
قاسم خرمی، مدیر مسئول نشریه «کارخانهدار»، یکی از روایتگران ماجرای تراژیک صولتالسلطنه، به طور خلاصه چنین نتیجهگیری میکند:« ۱- در بیشتر اسناد و نوشتههای موجود، انگیزه اصلی صولت از طغیان علیه حکومت، اهداف شخصی و یا تلاش برای استرداد املاک بیان شده است. البته این واقعیتی است که در دوره رضاشاه املاک او را به زور مصادره کرده بودند و طبیعی بود که در دوران بعد از سقوط حکومت، باید به دنبال گرفتن اموالش میرفت اما صولت حتی قبل از مصادره اموال هم انسان آزادیخواه و مدرنی بود و از بسیاری خوانین همدوره خودش انسان تحصیل کردهتر و روشنفکرتری بود. ۲ – صولت ذاتا انسان متمرد و ستیزهجویی نبود و تا آخرین لحظه عمرش تلاش میکرد که این ماجرا با مصالحه حل شود و خون کسی ریخته نشود. حتی زمانی که مشهد را تصرف کرده بود، میکوشید تا از طریق مطبوعات و واسطهكردن تجار و روشنفکران تا حد امکان زمینه مذاکره با حکومت مرکزی را فراهم کند. اما متاسفانه به صورت ناخواسته به مسیر خونبار کشیده شد.
در کتاب کاوه بیات [«شورش خراسان و صولت السلطنه هزاره»] هم نقل شده است که در درگیری «سنگبست» حکومت یک غیرنظامی را سپر بلا کرد و فرستاد به درون قلعه تا ببینید کسی از قشون صولت باقی مانده است یا خیر. که همراهان صولت چون میبینند که او غیرنظامی است به او شلیک نمیکنند و جالب است که فرد غیرنظامی هم دلش با صولت بود و وقتی بر میگردد به دروغ میگوید کسی را در درون قلعه ندیده است. ۳ – شكي نيست كه قیام صولت – بهویژه تصرف خراسان – در صورت موفقیت میتوانست خدشه به امنیت و تمامیت ارضی کشور باشد اما خاستگاه و هدف این شورش اقدام علیه تمامیت ارضی ايران نبود و به مانند شورش “جعفرپیشهوری” در آذربایجان و “قاضی محمد” در کردستان داعیه تجزیهطلبی نداشت. صولت خودش را دلبسته ایران میدانست و از اینکه نیاکان بویژه پدر او شجاعالملک از مرزداران کشور بود احساس افتخار میکرد. ۴- برخلاف دیگر شورشهای این دوره که عمدتا عنصر خارجی در آن دخیل بود در ماجرای صولت ردپایی از دخالت یا نفوذ خارجیها دیده نمیشود. حتی حکومت شوروی هم که در ظاهر با صولت رابطه خوبی داشت، هیچ گونه دخالتی به نفع او صورت نداد و برعکس، طبق توافقی پنهان اجازه مداخله دولت برای سرکوب شورش را داد که باید این اقدام روسها با توجه به اسناد موجود، با دقت بیشتری بررسی شود. ۵ – برخلاف اغلب طغیانهای تاریخ معاصر ایران که ریشه مذهبی یا قومی داشتند، شورش صولت ریشه مذهبی و قومی نداشت و ترکیب از فارس، کرد، کرمانج و بلوچ سني و شيعه در آن مشارکت داشتند. ضمن اينكه كل خوانين محلي هم متحد صولت بودند.»