Search

English

گذار به دموکراسی در اسپانیا

بینش و انگیزش

این گفته ای قدیم است که ما دو اسپانیا داریم: یکی سنتی و مذهبی و محافظه کار است و دیگری مدرن و سکولار و مترقی. بحران های سیاسی اسپانیا هم ناشی از برخورد این دو هویت با یکدیگر است هم از نگاه تاریخی و هم از نظر آنچه در قرن بیستم در این کشور اتفاق افتاده است. اگر به جنگ داخلی 1936 تا 1939 نظر کنیم همین دوگانگی در پسزمینه دیده می شود؛ در این جنگ نیروهای سنتی و کاتولیک و شبه فاشیست در مقابل جمهوری دموکراتیک تازه پا و ناکام شورش کردند. شکست دولت جمهوری به دیکتاتوری تقریبا چهل ساله ژنرال فرانسیسکو فرانکو انجامید. مرگ فرانکو در نوامبر 1975 به “شب تاریک و طولانی دیکتاتوری” پایان داد اما اسپانیا را گرفتار بی ثباتی سیاسی کرد. چشم انداز گذار به دموکراسی کاملا نامعلوم بود. “دست و پای همه چیز بسته شده و خیلی محکم هم بسته شده است”؛ (Todo esta atado, y bien atado) این گفته که فرانکو به آن می نازید، به نهادهایی اشاره دارد که فرانکو مستقر ساخته بود تا حافظ بقای رژیم در فقدان او باشند. نیروهای مسلح به فرانکو و رژیم اش وفادار بودند و بنابرین تهدیدی واقعی برای اصلاحات دموکراتیک به شمار می رفتند. ساختارهای دولتی رژیم هم پر از طرفداران فرانکو بودند که در مقابل تغییر مقاومت می کردند. شبح آن دوگونه اسپانیا و خاطره جنگ داخلی موجب ترس از خشونت و درگیری بود و تمایل گسترده ای برای پرهیز از برخورد فرقه ای وجود داشت – برخوردی که می توانست کشور را دو پاره کند.

از طرف دیگر، جامعه در طول سه دهه پیش از آن تغییرات اساسی کرده بود. اسپانیایی ها اکنون تحصیلکرده تر از پیش بودند و سطح زندگی شان به نحوی شاخص بهبود یافته بود و بسیاری می خواستند کشورشان مانند دیگر کشورهای اروپای غربی باشد و از آزادی و رفاه اقتصادی برخوردار شود. اسپانیا گروههای سیاسی و کارگری مهمی داشت که برای تغییرات دموکراتیک فعالیت و تبلیغ می کردند. یونان و پرتغال کشور همسایه ای بودند که تازگی رژیم های توتالیتر خود را برانداخته بودند. بسیاری امیدوار بودند که حالا نوبت اسپانیا ست.

 

داستان جنگ و استبداد

گذار به دموکراسی در اسپانیا کاملا متاثر از تجربه جمهوری دوم بود و جنگ داخلی که آن جمهوری را برانداخت چنانکه از تحولات جامعه اسپانیا در دوره حکومت فرانکو نیز تاثیر می گرفت. برای فهم بهتر این گذار ضروری است که به طور مختصر هم که شده نگاهی به این دوره از تاریخ اسپانیا بیندازیم. 

Juan Carlos with Franco

دولتی که در دوران جنگ داخلی بر سر کار بود، یعنی جمهوری دوم (1931-1939) اسپانیای لیبرال و مدرن و سکولار را نمایندگی می کرد. این دوره اولین تجربه اسپانیا در دموکراسی بود و جمهوری از زمان پیدایش اش با خصومت بخشهایی از نیروهای مسلح، طرفداران سلطنت، کلیسای قدرتمند کاتولیک و مالکان ثروتمند زمین و صنایع روبرو بود. گروههای تندرو چپ و هم راست برای بی ثبات کردن رژیم بسیار فعال بودند. قانون اساسی جدید که در 1931 به دست گروههای متمایل به چپ نوشته شد هم بر تفرقه سیاسی افزود چرا که آنها هر چه را می خواستند بدون سازش با دیگران تحمیل کردند و تصمیم هایی که در باره نهادها گرفتند مایه بی ثباتی در دولت شد. تغییرات متعدد در دولت چرخش های سیاستگذاری بین اصلاحات لیبرال و واکنش های راستگرا ایجاد می کرد. نقطه عطف ماجرا با انتخابات 1936 پیش آمد که در آن “جبهه خلق” که ائتلافی از احزاب چپ و کمونیستها بود برنده شد. سوسیالیستهای تندرو مدعی فرارسیدن زمان انقلاب بودند و همزمان گروههای تروریستی فاشیست فعالیتهای خود را افزودند و موجب تقویت هواداری محافظه کاران از یک کودتا شدند. در جولای 1936، حملات هماهنگ ارتش برای براندازی حکومت به آغاز جنگ داخلی انجامید. شورشیان کمک فراوانی از آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی گرفتند و نیروهای جمهوریخواه عمدتا کمک هایشان را از اتحاد شوروی دریافت می کردند. بعد از سه سال نبرد خونین، دولت جمهوریخواه تسلیم نیروهای ناسیونالیست شد.

ژنرال فرانکوی ناسیونالیست جنگ را خاتمه داد و دیکتاتوری شبه فاشیستی برقرار کرد و خود اولین کائودیو (caudillo) یعنی “زعیم عالیقدر” اسپانیا شد. ادعای او این بود که هدف نبردهای او «محافظت اسپانیا به هر قیمت که شده از مارکسیسم» بوده است. و قیمت این محافظت سنگین بود: بیش از نیم میلیون نفر قربانی شدند و هزاران نفر دیگر بعد از جنگ و در اثر مرارت های ناشی از آن جان باختند.  آزادی بیان و اجتماعات ممنوع شد و ایده های فاشیستی و نهادهای مختلف برای کنترل زندگی سیاسی و اجتماعی به کار گرفته شد. در دهه 50 میلادی، فرانکو به تکنوکرات ها نزدیک شد تا آنها اقتصاد اسپانیا را مدیریت کنند و انزوای بین المللی اسپانیا بتدریج پایان یافت و تغییرات در درون رژیم آغاز شد. در دهه 60 و 70 میلادی، اصلاحات جزئی و آزادسازی های موقتی اعمال شد اما در چارچوب همان سیاست سرکوب که مستقر بود.

 در 1969، فرانکو شاهزاده خوان کارلوس دِ بوربون را به جانشینی خود برگزید. فرانکو امیدوار بود که با این کار و تکیه بر مشروعیت خاندان سلطنتی خوان کارلوس تداوم رژیم اش را تضمین می کند. خوان کارلوس نوه آخرین پادشاه اسپانیا بود و از دهسالگی تحت مراقبت فرانکو قرار داشت. در زمان مرگ دیکتاتور، او به چشم کسی که وفادار به فرانکو است دیده می شد. معدودی ممکن بود حدس بزنند که خوان کارلوس در گذار به دموکراسی نقشی بازی خواهد کرد. در عوض، ناظران پیش بینی می کردند که سلطنت او کوتاه خواهد بود و او را با عنوان “شاه خوان کارلوس مستعجَل” به یاد خواهند سپرد.

  

اهداف بلند مدت و کوتاه مدت

گذار به دموکراسی در اسپانیا را اصلاح طلبان در رژیم فرانکو هدایت می کردند بخصوص پادشاه خوان کارلوس و گروه کوچکی از مشاوران معتمد او. هدف شان این بود که گذار سیاسی را با استفاده از قوانین عادی و قانون اساسی دوره رژیم قدیم انجام دهند. به نظر آنها اصلاح سیستم اقتدارگرا با ابزارهای حقوقی احتمال مداخله ارتش را کم می کرد. ترس از اقدام ارتش در مقابله با تغییرات سیاسی همیشه در پسزمینه وجود داشت و اسباب نگرانی بود. گذار دموکراتیک وقتی از طریق  قوانین پایه گذاری می شد هم موجب پرهیز از خلأ قدرت بود و هم به اصلاحات مشروعیت قانونی می بخشید. نگرانی دیگر این بود که اعتراضهای عمومی و اعتصابات ممکن است ارتش را به مداخله برانگیزد تا نظم را مستقر سازد و دولت را در اختیار بگیرد. بنابرین، از یک سو با توجه به نیازی که برای اطمینان دادن به ارتش و راستگرایان حامی رژیم کهنه وجود داشت و از دیگر سو نیاز اعتمادسازی با نیروهای طرفدار تغییر دموکراتیک، بهترین بخت دموکراسی سازی این بود که اصلاحات سیاسی مشروع باشد و از طرف همه گروههای اصلی در صحنه سیاست پذیرفته شود.

شماری از اهداف کوتاه مدت باید تامین می شد تا بتوان اصلاحات دموکراتیک را بر اساس نهادها و قوانین عهد فرانکو پیش برد. اولین و شاخص ترین آنها این هدف ضروری بود که پارلمان دوره فرانکو – کورتز (Cortes) – متقاعد شود که باید به انحلال خود رای دهد. این دستاورد یک سال پس از مرگ فرانکو به همراه تصویب “قانون اصلاحات سیاسی” متحقق شد. با تصویب این قانون پارلمان دوره فرانکو رسما روند دموکراسی سازی را مشروعیت بخشید. گام بعدی این بود که تغییراتی معین در قوانین داده شود تا زمینه را برای انتخاباتی که پارلمان تازه را شکل می دهد آماده سازد. این پارلمان قرار بود که در نقش مجلس موسسان عمل کند و قانون اساسی تازه ای را پیشنویس کند. برای رسیدن به این هدف، فرمانی در اوایل سال 1977 صادر شد که حق تشکیل انجمن های سیاسی را قانونی می کرد و تشکیل آزاد احزاب سیاسی را ممکن می ساخت.  دیگر فرمانهای دولتی در بهار 1977 قواعدی را برای انتخابات معین کرد، حزب کمونیست را صورت قانونی بخشید (که تشکیل اش به صورت صریح در قانون ممنوع شده بود) حقوق کارگران را برای تجمع به رسمیت شناخت و قوانین سانسور را ملغا ساخت.

حتی در زمانی که میانه روهای رژیم در تلاش بودند که با احتیاط اصلاحات را به پیش ببرند، گروههای طرفدار دموکراسی به نیات دولت در این زمینه بدبین بودند. با درک این بدبینی، هدف کوتاه مدت دیگر اصلاح طلبان در نظام سیاسی تقویت تفاهم متقابل با گروههای چپگرا در اپوزیسیون بود. پادشاه از همان آغاز – و به طور پنهانی – دیدارهایی را با نمایندگان اپوزیسیون برگزار کرد. وقتی دوران گذار در میانه سال 1976 شروع شد، ارتباطات هم افزایش یافت تا به اعتمادسازی منجر شود و در باره اینکه چگونه باید پیش رفت همفکری شود. کمی پس از آنکه در جولای 1976 آدولفو سوآرز به ریاست دولت رسید، دیدارهایی خصوصی با دو رهبر از حزب سوسیالیست کارگری برگزار کرد و به آنها اطمینان داد که تعهد او به اصلاحات و قانونی کردن حزب کمونیست قطعی است. این مساله بسیار ظریف بود چرا که مبارزه با کمونیسم در مرکز جنگ داخلی قرار داشت. این واقعیت که گذار به دموکراسی در اسپانیا بعدتر ترکیبی از “اصلاحات توافق شده و گسست های توافق شده” نامیده شد به این نوع تلاشها و دیگر تلاشهای مربوط به گفتگو و سازش اشاره داشت.  این ابتکار عمل ها صحنه را برای تغییر سیاسی متکی به مشروعیت قانونی و حمایت وسیع گروههای ناهمگون آماده ساخت و از اینجا امکان کامیابی گذار را افزایش بخشید.

 

رهبری

در داخل رژیم

Adolfo Suarez is sworn in as head of government as King Juan Carlos looks on

پادشاه خوان کارلوس، که بلافاصله بعد از مرگ فرانکو به قدرت رسید، یکی از “پیشگامان” و “موتور”های گذار به دموکراسی توصیف می شود. دومین چهره شاخص در این گذار آدولفو سوآرز بود. در جولای 1976، پادشاه سوآرز را از میان نامهایی که کورتز، یا پارلمان دوره فرانکو، پیشنهاد کرده بود برای ریاست دولت برگزید. در دو سال سرنوشت ساز 1976 و 1977 چهره هایی که از همه بیشتر مسئول اصلاحات اساسی بودند و گذار را ممکن ساختند پادشاه و سوآرز بودند که یک شخصیت مهم دیگر هم آنها را کمک می کرد: مربی پیشین پادشان تورکوتو فرناندز-میراندا (Torcuato Fernández Miranda). فرناندز-میراندا استراتریست سیاسی درخشانی بود که طراحی رای کورتز را برای انحلال پارلمان بر عهده داشت و بر اساس پیشنهاد او بود که نام سوآرز در فهرست نامزدهای ریاست دولت برای تسلیم به پادشاه جای گرفت. این طرح گزینش سوآرز را ممکن ساخت و راه را برای او و پادشاه هموار کرد که با هم کار کنند و اصلاحات دموکراتیک را به پیش ببرند.   

علیرغم اینکه خوان کارلوس جانشین برگزیده فرانکو بود، دموکراسی را بر اساس عقیده خود و نیز عملگرایی سیاسی اش ترجیح می داد. شوهر خواهرش که پادشاه یونان بود به خاطر ناتوانی در حمایت از دموکراسی سازی از قدرت افتاده بود و موقعیت خود او هم در آغاز متزلزل به نظر می رسید. اما او واقعا اعتقاد داشت که اسپانیا به دولتی دموکراتیک احتیاج دارد. در 1971 که به آمریکا سفر کرد، گفته بود که اسپانیایی ها «آزادی بیشتری می خواهند. مساله در تصمیم برای زمان مناسب است». خوان کارلوس متوجه بود که تقاضا برای تغییرات دموکراتیک در بخشهای وسیعی از جامعه اسپانیا رشد کرده و منافع وحدت اسپانیا با دموکراسی های اروپایی را درک می کرد. پادشاه در اطمینان دادن به ارتش و همزمان پل زدن میان رژیم و اپوزیسیون نقش مهمی بازی کرد و خود شخصا با طیفی از رهبران مخالف دیدار کرد. در اواسط سال 1976، او حتی از رهبران سوسیالیست خواست تا ایده های مشخص و ملموسی برای نحوه برخورد با درخواست های انجمن های کارگری به دولت ارائه کنند. در حالی که هم فعالیت سوسیالیست ها عملا غیرقانونی بود و هم این انجمن غیرقانونی بودند.

گزینه پادشاه برای رهبری جریان گذار آدولفو سوآرز بود. او چنانکه خوان کارلوس گفت، «آنقدر جوان و مدرن و بلندپرواز هست که تا بتواند مرد اصلی دوره ای باشد که ما باید از آن عبور کنیم». آنچه بسیار اهمیت داشت این واقعیت بود که سوآرز از درون سیستم فرانکویی بیرون آمده بود و چهره ای اصلاح طلب شناخته نمی شد.  این موضوع باعث می شد که سوءظن به تغییرات رادیکالی که در راه بود به وجود نیاید. در واقع، روزنامه ال پائیس (El País) برگزیده شدن سوآرز را به ریاست دولت پیروزی تندروهای رژیم تلقی کرد. با اینهمه، چند روزی پس از رسیدن به نخست وزیری، سوآرز در یک سخنرانی تلویزیونی قول داد که دولت او به خواسته های اکثریت اسپانیایی ها برای یک دموکراسی مدرن احترام خواهد گذاشت. برنامه دولت او به روشنی این هدف را برای خود معین کرده بود که در جهت «برقراری سیستم سیاسی دموکراتیک و بر اساس تضمیمن حقوق مدنی و آزادی ها» کار کند؛ کاری که متضمن «فرصت های برابر برای گروههای دموکرات و پذیرش پلورالیسم واقعی است». سوآرز همچنین قول داد که ظرف یک سال هم رفراندوم اصلاح قانون اساسی و هم انتخابات عمومی را برگزار خواهد کرد.

پادشاه و سوآرز باید بر باریکه ای حرکت می کردند که از یک طرف خطر عناصر دست راستی در نیروهای مسلح را مهار کنند که ممکن بود دولت را براندازند و از طرف دیگر با اجرایی کردن تغییرات واقعی به اپوزیسیون اطمینان دهند و احتمال شورشهای اجتماعی را کم کنند. فلیپه گونزالس (Felipe Gonzalez) رهبر حزب کارگران سوسیالیست (PSOE) هشدار می داد که فقدان پیشرفت به سوی دموکراسی بحران بزرگی ایجاد خواهد کرد که اولین قربانی آن خود سلطنت خواهد بود. اما اگر ضربان تغییرات تند می بود، یا اگر ماهیت تغییرات موجب برانگیختن ترس نخبگان راستگرا می شد، همه روند دموکراسی سازی می توانست با یک کودتا به خطر افتد. از طرف دیگر، اگر تغییرات خیلی آهسته می بود و به نظر ظاهرسازی می رسید، شورشهای عمومی و اقدام های توده ای را موجب می شد که خود اسباب مداخله ارتش و به دست گرفتن دولت را فراهم می کرد.   

Socialist Workers’ Party (PSOE) leader Felipe Gonzalez with Adolfo Suarez

اقدامات خوان کارلوس و سوآرز با توجه به این تنگناها بر این سه اصل استوار بود: قانونی بودن، فراگیری همه گروههای اصلی، و مذاکره و سازش. به عبارت مشخص تر، این بدان معنا بود که: تغییرات دموکراتیک با احترام کامل به حاکمیت قانون دنبال شود؛ همه گروههای اصلی در صحنه را در روند گذار در بر گیرد؛ و از گفتگو و مذاکره به طور مرتب استفاده شود. عمل بر اساس این اصول در ارتقای موفقیت گذار حیاتی بود. گروههای سیاسی که جهتگیری متنوع و مختلفی داشتند باید احساس می کردند که منافع آنها در سیستم دموکراتیک جدید حمایت می شود.  

تعهدی که سوآرز و دولت او از 1976 تا زمان تصویب قانون اساسی، در سال 1978، به مذاکره و سازش نشان دادند، مهمترین خصلت رفتاری در رهبری گذار به دموکراسی در اسپانیا بود. پژوهشگرانی که پس از آن این دوره را بررسی کرده اند، این پایبندی به گفتگو و سازش را “سنت جدید اتفاق نظر” و مدارا در جامعه اسپانیا توصیف کرده و ستوده اند؛ خاصه با توجه به تضاد آشکاری که این شیوه با روشهای خصومت آمیز تاریخی در اسپانیای دو شقه شده داشت. این شیوه میان دو دشمن قدیمی اعتماد برقرار ساخت و زمینه را برای روحیه اتفاق نظر در طبقه فعال و گسترده سیاسی فراهم کرد و موجب شد که گذار با موفقیت همراه شود و سیستم جدید هم بسرعت تثبیت شود.

سوآرز ضمن آنکه گفتگو با رهبران اپوزیسیون را ادامه می داد، بر چند مساله مهم هم محکم ایستاد. برای نمونه، از اینکه دولت موقت برپا کند سر باز زد چنانکه از برگزاری فوری انتخابات هم خودداری کرد. درخواست تشکیل دولت موقت از خواسته های اصلی اپوزیسیون چپگرا بود. سوآرز با این خواسته مخالف بود و استدلال می کرد که فقط انتخابات است که مشخص می کند چه کسی از مردم نمایندگی می کند. او اهمیت این نکته را درک می کرد که باید به گروههای اصلی سیاسی زمان کافی داد تا سازماندهی کنند و در انتخابات مهمی که پیش رو بود با هم رقابت کنند. او بر این نظر بود، و زمان هم نشان داد که نظرش درست بوده است، که انتخابات فراگیر با شرکت همه گروهها کلید فهم این نکته است که میزان طرفداران هر گروه چقدر است و بنابرین شرکای مشروع مذاکره در باره مسائل دشوار دموکراسی سازی و ساختار دولت و مباحث اجتماعی و اقتصادی چه کسانی هستند.  او در یک سخنرانی تلویزیونی در 1976 متذکر شد: «آینده نوشته نمی شود بلکه این مردم اند که آینده را می نویسند.» تعهد به اولویت انتخابات هم از نظر اصولی و هم از نظر تاکتیکی هوشمندانه بود چرا که در آغاز دوره گذار حزب کمونیست تصور می کرد که قوی ترین نیروی اپوزیسیون است. اما انتخابات روشن ساخت که رای دهندگان بیشتر به گزینه های میانه رو تمایل نشان داده اند.

در داخل اپوزیسیون

Leaders of Coordinación Democrática succeed in meeting but have trouble coordinating

گروههای اصلی اپوزیسیون در سالهای 1976 تا 1978 عبارت بودند از: حزب کارگران سوسیالیست ((PSOE و دو حزب کوچکتر به نام حزب سوسیالیست خلق و حزب کمونیست؛ یک ائتلاف دست راستی (موسوم به اتحاد مردمی) که رهبری اش را یکی از وزرای فرانکو بر عهده داشت؛ ائتلاف راست میانه تحت رهبری سوآرز موسوم به اتحادیه مرکز دموکراتیک (UCD)؛ و احزاب محلی از کاتالونیا و منطقه باسک. احزاب بسیار دیگری هم بودند که طیفی از سلطنت طلب تا دموکرات مسیحی و راست ها و چپ های افراطی را نمایندگی می کردند. از آنجا که هیچ کس در دوره فرانکو صدایی نداشت حالا همه می خواستند صدای شان شنیده شود. با اینهمه، در 1976 برای اینکه فشار موثرتری برای پیشبرد دموکراسی ایجاد شود، دو ائتلاف چپگرا در هم ادغام شدند و انجمن هماهنگی دموکراتیک (Coordinación Democrática) را به وجود آوردند. این کار گفتگو میان چپگرایان و اصلاح طلبان رژیم را آسانتر ساخت.

علیرغم اختلاف در شماری از مسائل مهم، گروههای اصلی اپوزیسیون در هدف برقراری دموکراسی توافق داشتند. تهدید همیشه حاضرِ مداخله نظامیان که می توانست به تسلط حکومتی اقتدارگرا و سرکوبگر برای سالهای بیشتر بینجامد، باعث تقویت مباحث در جهت میانه روی بود و مشوق قدرتمندی برای همکاری به حساب می آمد تا اصلاحات مورد نیاز تحقق پیدا کند. بیشتر گروههای اپوزیسیون هم این نکته را درک می کردند که ایجاد یک جبهه متحد و هوادار اصلاحات دموکراتیک اهمیت دارد. رفتار سانتیاگو کاریلو (Santiago Carrillo) رهبر حزب کمونیست نمونه ای از این تفاهم بود. کاریلو که حزب اش همواره قطع رابطه رادیکال از رژیم پیشین را تبلیغ می کرد، پیش از پیوستن به “هماهنگی دموکراتیک” اعلام کرد که اکنون طرفدار گذار به دموکراسی از طریق مذاکره است. کاریلو بعدا در توضیح موضع خود گفت که «انتخاب بین جمهوری و سلطنت نبود بلکه بین دیکتاتوری و دموکراسی بود».

اولین انتخابات سراسری در ژوئن 1977 برگزار شد و به دولتی ائتلافی انجامید که سوآرز و اتحادیه مرکز دموکراتیک (UCD) در آن اکثریت داشتند. در اکتبر 1978، بعد از 15 ماه مذاکرات فشرده، پارلمان به قانون اساسی جدید رای داد که در همه پرسی دسامبر 1978 با رای قاطع مردم در حمایت از آن رسمیت یافت. تصویب قانون اساسی می تواند پایان دوره گذار تلقی شود. با این وجود، بسیاری نشانه های پایان دوره گذار را در اعطای خودمختاری به کاتالونیا و منطقه باسک در 1979 و پیروزی حزب سوسیالیست بر اتحادیه مرکز دموکراتیک در انتخابات سراسری سال 1982 می دانند.

 

فضای مدنی

Demonstration in Madrid after the 1977 Atocha Massacre

اسپانیایی ها بعد از سالها رژیم سرکوب به خیابانها ریختند و فشار مردمی آنها اقدامات رهبری سیاسی از بالا را تکمیل کرد و موجب حرکت روند گذار به جلو شد. پیام روشن حضور مردم این بود که اگر رهبری سیاسی خواستار آرامش اجتماعی است، باید اصلاحات واقعی دموکراتیک را نهادینه سازد. اقدام اجتماعی، بنابرین، به تقویت روند چانه زنی نخبگان کمک کرد. تعادل نسبی قدرت میان چپ و راست هم به موضع میانه در هر دو سوی طیف سیاسی یاری رساند تا مذاکره و سازش را تبلیغ کنند. گروههای چپ بیشتر به مذاکره با رژیم متمایل بودند زیرا روشن بود که اقدامات توده ای به تنهایی نمی تواند باعث سقوط دولت شود. در همین حال، دامنه اعتراضات عمومی به تندروهای رژیم نشان می داد که هزینه ادامه دادن به ممنوعیت آزادیهای اساسی بالا خواهد بود. این به سوآرز و پادشاه کمک می کرد تا دستور کار اصلاحات را اجرایی کنند. جالب است که دولت سوآرز مرتبا نظرسنجی برگزار می کرد تا از نگرش های عموم مردم باخبر باشد. همین نظرسنجی ها روشن می ساخت که گرچه شهروندان به تظاهرات توده ای وسیع در خیابانها دست می زننند اما خواسته های آنها میانه روانه است. اقدام برای قانونی ساختن آزادی بیان و آزادی انجمن ها در میانه سال 1977 به نتیجه رسیده بود. خانه آزادی در 1975 و 1976 اسپانیا را در رده کشورهایی که “آزادی محدود” دارند طبقه بندی می کرد اما در 1978 رده بندی اسپانیا برای اولین بار به “کشور آزاد” ارتقا یافت.

بسیج کارگری یکی از منابع اصلی فشار از پایین بود. دو سازمان مهم کارگری با دو حزب کمونیست و حزب کارگران سوسیالیست مرتبط بودند. در اولین سال پس از مرگ فرانکو، 150 میلیون روز کاری به دلیل اعتصاب از دست رفت در حالی که در سال قبل از آن این رقم 14.5 میلیون روز بود. بالا رفتن بیکاری و تورم بخشی از دلایل افزایش اعتصابات دانسته می شد اما اهداف سیاسی نیز خیلی زود وارد انگیزه ها شد. کارگران خواستار حق اعتصاب بدون مجازات بودند و می خواستند نمایندگان واقعی شان را در اتحادیه ها ببینند. بیشتر کارگران طرفدار روندهای اصلاحی مبتنی بر مذاکره بودند که هدف اش اصلاح معتدل بود تا تغییرات زیر و روکننده اجتماعی و کشورهای سرمایه داری غربی را مدل مناسب تغییر می دیدند تا سیستم های سوسیالیست (اروپای شرقی).  رهبر آن سازمان کارگری که با حزب کمونیست پیوند داشت اعلام می کرد که: «کارگران اکنون بیش از گذشته به مسئولیتهای خود در قبال همه جامعه آگاه هستند. ما نمی خواهیم همه چیز را به هم بریزیم و نمی خواهیم هر که ما را محبوس داشته به حبس بکشیم. ما آزادی برای همه می خواهیم چنانکه در اروپای غربی معمول است.»

 

Demonstration in Madrid after the 1977 Atocha Massacre

علاوه بر بسیج کارگری، اعتراضات توده ای برای اصلاحات سیاسی و تظاهرات بر ضد پلیس و و خشونت های افراطی هم جنبه های مهمی از فضای مدنی بودند. یکی از روزنامه ای اصلی مادرید گزارش داده بود که طی سالهای 1967 تا 1978 تقریبا 800 اقدام جمعی انجام شده است. خشونت های گروه جدایی طلب باسک  موسوم به اتا (ETA) در طول دوره گذار افزایش یافت – مشکلی که دموکراسی اسپانیا را طی دهه های آینده نیز گرفتار خود کرده بود. در اوایل سال 1977، آدم ربایی های سیاسی و خشونت از طرف چپ و راست مادرید را تکان داد. یک گروه افراطی چپگرا، موسوم به گراپو (GRAPO)، یک ژنرال را به گروگان گرفت و چهار پلیس را کشت. یک گروه نئوفاشیست به یک دانشجوی تظاهرکننده تیراندازی کرد. در جریان “کشتار اتوچا” افراد مسلح نئوفاشیست پنج نفر از وکلای کارگری را که با حزب کمونیست پیوند داشتند در مادرید (در محله اتوچا Atocha) ترور کردند. حزب کمونیست، با اخذ مجوز از دولت، خاکسپاری توده ای بزرگی برای قربانیان برگزار کرد که اولین تظاهرات مجوزدار این حزب بود. از قضا، این حمله تروریستی که به هدف زنده کردن بیم و هراس های دوره جنگ داخلی از کمونیسم انجام شده بود، نتیجه عکس داد – بیش از یک میلیون نفر از مردم به نشانه همبستگی با حزب کمونیست خیابانهای مادرید را پر کردند. بعد از آن یکی از خودی های رژیم که قبلا هوادار فاشسیت ها بود نوشت که «بسیاری از ما بتدریج به این نتیجه رسیدیم که باید حزب کمونیست را قانونی کرد».  سه ماه بعد قانونی شدن حزب کمونیست انجام شده بود.

نهایتا در هر بحثی از جامعه مدنی در اسپانیا باید به نفوذ کلیسای کاتولیک هم اشاره کرد. اسپانیای آن زمان، چنانکه در حال حاضر هم، کشوری با جمعیت غالبا کاتولیک است و کلیسا در رژیم فرانکو قلعه محافظ نظام او بود. اما در دهه ها قبل از مرگ فرانکو، بسیاری در کلیسا هم در باره رژیم دچار تردید شده بودند و خواستار عدالت اجتماعی بودند و نگرشهای تازه ای در سراسر جامعه می پراکندند. در مراسم دعا به مناسبت تاجگذاری خوان کارلوس، انریک ای تارانگون Enrique y Tarancón ، اسقف اعظم مادرید، خطابه خود را برای تاکید بر نیاز به آزادی و احترام به حقوق بشر به کار گرفت. او نیز از اصلاحات دموکراتیک حمایت می کرد و می گفت کلیسا خواهان «مشارکت ضروری عموم در تصمیمات دولت» است.

 

پیام و مخاطب

پیام اصلی پادشاه و سوآرز این بود که دموکراسی سازی به سود همه گروههای جامعه است و بهترین روش اطمینان بخش برای تامین صلح و رفاه اجتماعی. برای انتقال این پیام به همه مخاطبان متنوع اش – از گروههای وفادار به رژیم کهنه گرفته تا نیروهای مسلح و حاکمیت محافظه کار و گروههای سیاسی با ایدئولوژی های مختلف و از مناطق متفاوت- آنها قانونی بودن، فراگیر بودن، و تکیه کردن بر مذاکره و توافق عمومی را مرتبا در پیام های خود وارد می کردند. اولین چالش همانطور که بالاتر اشاره شد قانع ساختن کورتز یا پارلمان کهنه بود تا اعضای آن ضمن تصویب قانون اصلاحات سیاسی به انحلال این نهاد رای دهند. برای پیشبرد این هدف، سوآرز سخنرانی هایی خطاب به اعضای کورتز و نیز در تلویزیون داشت که در آنها با دقت کامل نشان می داد دموکراسی سازی ادامه روند مدرنیزه سازی است که در دوره فرانکو شروع شده بود. او استدلال می کرد که حمایت از اصلاحات با این حساب یک مسئولیت تاریخی است. در همین حال، سوآرز چشم انداز کابوس‌گونه تقابل های اجتماعی را در صورت ناکام ماندن تغییرات مطرح می ساخت. او به طرح این مشاهده منطقی می پرداخت که چون نیروهای اجتماعی سازمان‌یافته از مدتها پیش در اسپانیا وجود دارند، احمقانه است اگر بخواهیم تظاهر کنیم که چنین نیروهایی وجود ندارند. «این نیروها را چه احزاب بخوانید یا نخوانید اکنون بخشی از واقعیت اجتماعی اند. …اهداف این گروهها مشخص است و به دست آوردن قدرت جزو اهدافی نیست که برایشان اهمیت نداشته باشد.» از همه مهمتر، سوآرز استدلال می کرد که: «اگر راه با قانونی شدن (فعالیت گروهها) باز نشود، یعنی چیزی که دولت خود باید برای آن قدم بردارد، تنها ظاهر صلح و آرامش را خواهیم داشت اما زیر پوست آن گرایش های براندازانه رشد خواهد کرد.»

Top: Suarez’ asks the military to have confidence and remain calm; bottom: a Socialist leader tries to come up with strategies to strengthen his party’s image

در کنار تلاش برای ارائه پیام در یک چارچوب فکرشده که محافظه کاران را نگران نکند، پادشاه و سوآرز به انجام ملاقات با رهبران اپوزیسیون چپ پرداختند. کمونیسم و خودمختاری محلی دو موضوع داغ در طول جنگ داخلی بود و هنوز هم می توانست در دوره گذار شکلی انفجاری پیدا کنید.  سوآرز برای نشان دادن تعهدش به اصل فراگیری سیاسی به قانونی کردن حزب کمونیست اسپانیا اقدام کرد که کاری خطرآفرین بود چون گروههایی در داخل ارتش بشدت با قانونی شدن کمونیسم مخالف بودند. منتها او زمان اقدام خود را با دقت انتخاب کرد یعنی بعد از کشتار اتوچا و در روز ساکت و تعطیل عید پاک. او به جوزپ تارادیاس (Josep Tarradellas) رهبر کاتالان هم اجازه داد که از تبعید بازگردد و ریاست دولت محلی را، که مجددا برقرار شده بود، برعهده گیرد. پس از انتخابات 1977، تورم و بیکاری افزایش یافت و باعث افزایش اعتصابات شد. سوآرز رهبران احزاب اصلی را به اقامتگاه خود در کاخ مونکلوآ (Moncloa) دعوت کرد تا در باره یک برنامه ثبات اقتصادی با آنها مذاکره کند. در “توافقنامه مونکلوآ” تعهدات دشواری از طرف دولت و چهره های اپوزیسیون پذیرفته شد و سپس همین برنامه در پارلمان به تصویب رسید و به آرامش اجتماعی و حمایت از دموکراسی نوپا انجامید.

طراحی قانون اساسی

استراتژی فراگیری و توافق برای نوشتن قانون اساسی هم استفاده شد و این پیام دموکراسی اسپانیا را تقویت می کرد که خواستار در بر گرفتن همه اقشار جامعه است و قانون اساسی را از حمایت فراگیر مردم برخوردار می ساخت.  پارلمان جدید یک هیات هفت نفره برای تهیه پیشنویس قانون اساسی معین کرد که در آن اعضای چهار حزب اصلی (از جمله حزب کمونیست) به علاوه نماینده ای از ملیت های کاتالان و باسک شرکت داشتند. اعضای هیات با هم گفتگوهای مفصل و گاه تند و تیزی داشتند که گاه تا آخر شبها در رستورانهای مادرید در جریان بود.

از مهمترین مسائل اختلافی مساله انتخاب بین دو فرم پادشاهی یا جمهوری  و دو سیستم تمرکزگرا یا فدرالی و نیز موقعیت کلیسای کاتولیک بود. در طول پانزده ماه بعد سازش های مختلفی تحقق پیدا کرد. پادشاهی برقرار ماند اما با قدرت محدود و مشروط. مسائل محلی در چارچوب “ابهام خلاق” حل و فصل شد؛ قانون اساسی هر دو  جنبه “وحدت تجزیه ناپذیر و ملت اسپانیا” و “حق خودمحتاری ملیت ها و مناطق” را می پذیرفت. این فرمول یک وحدت ظاهری ایجاد می کرد و همزمان دارای انعطاف برای تمرکززدایی هم بود. در 1979، موقعیت خودمختاری برای مناطق کاتالان و باسک به تصویب پارلمان رسید. موقعیت خاص کلیسای کاتولیک و حقوق آموزش مذهبی هم به رسمیت شناخته که موضوع کلیدی مورد تقاضای محافظه کاران بود. این واقعیت که قانون اساسی 1978 به خوبی تدوین شده بود و باعث جلب توافق عمومی شد، نقش بارزی هم در موفقیت گذار دموکراتیک داشت و هم به پیشرفت سریع اسپانیا در تحکیم نظام دموکراتیک اش یاری رساند.

 

فعالیتهای بیرون از کشور

در سطح تلاشهای بین المللی، خوان کارلوس در 1976 به ایالات متحده آمریکا سفر کرد و در اظهارات عمومی خود تعهدش را به دموکراسی اعلام کرد. کمی پس از انتخابات 1977، دولت سوآرز درخواست عضویت در جامعه اروپا را مطرح ساخت و در نوامبر 1977 به شورای اروپا پیوست. تمام احزاب عمده از این اقدام حمایت کردند چرا که آن را راهی برای مدرنیزه سازی و کسب مشروعیت بین المللی اسپانیا می دیدند. در میان اپوزیسیون سیاسی، حزب کارگران سوسیالیست (PSOE) روابط نزدیکی با انترناسیونال سوسیالیست (فدراسیون احزاب سوسیالیست دنیا*) و حزب سوسیال دموکرات آلمان داشت.

 

نتیجه گیری

رمز اصلی موفقیت گذار به دموکراسی در اسپانیا توانایی اش در حفظ حاکمیت قانون از آغاز تا پایان این روند بود و اتکای مداوم آن به اصل فراگیر بودن و جای قائل شدن برای گروههای مختلف و نظرات و دغدغه های آنها در این روند. این به نوبه خود طیف وسیعی از گروهها را ترغیب می کرد تا سهمی در کامیابی روند دموکراسی سازی داشته باشند. بدون این  استراتژی بسیاری از این گروهها ممکن بود مواضع خود را سخت تر کنند که جایابی شان در روند گذار را دشوارتر و چه بسا ناممکن می ساخت و نتیجه اینهمه می توانست به دستاوردی بینجامد که “مثبت بودن” اش از آنچه به دست آمد بسیار کمتر می بود.

انتخابات سرنوشت ساز ژوئن 1977 و تدوین قانون اساسی جدید در 1978 رژیم دموکراتیک اسپانیا را پایه گذاری کرد. دولتهایی که بعد از آن روی کار آمدند می توانستند از ساختارها و روندهای نهادینه شده جدید برای حل مشکلات جمعی بر پایه مشروعیت و حمایت عمومی استفاده کنند. تلاش گروهی از افسران ارتش برای کودتا در سال 1981 شکست خورد چرا که پادشاه آن را قاطعانه محکوم کرد اما این واقعه یادآور آن بود که دموکراسی یک پروژه دایمی است و موفقیت اش در گرو قاطعیت دفاع از دموکراسی و تمایل برای سازش با مخالفان سیاسی است.   

کوشش مردم اسپانیا و تصمیم گروههای سیاسی و میانه روهای رژیم برای ساختن نظام دموکراتیک تازه بر پایه توافق وسیع عمومی – علیرعم شکافهای اجتماعی عمیق و قدیمی – مدل گذار به دموکراسی در اسپانیا را به نمونه ای از تغییرات مسالمت آمیز و دموکراتیک تبدیل کرده است. به تعبیر مورخ اسپانیایی، خاویر مورنو لوزان (Javier Moreno Luzon)، گذار به دموکراسی پایانی بود برای مناقشه میان دو اسپانیا: «شهروندان با هدایت رهبران شان بر شکافهای گذشته چیره شدند؛ شکافهایی که میراث هولناک جنگ داخلی و استبداد فرانکو بود. و به این ترتیب با همراهی یکدیگر دورانی طولانی از صلح و آزادی و پیشرفت را بنا گذاشتند.»

 

منابع؛ و نیز برای مطالعه بیشتر

منابع خبری و تحلیلی

Brzezinski, Marc and Andrea Bonime-Blanc, “Mideast Shift: Lessons from Europe? Politico, February 6, 2011.http://www.politico.com/news/stories/0211/48921_Page3.html

Chislett, William. Spain: What Everyone Needs to Know.  Chapter: “The Transition to Democracy 1975-1982.” http://www.transicion.org/En/archivos/Spains_Transition.pdf#pag16

Freedom House Freedom in the World 2013. Spain. https://freedomhouse.org/report/freedom-world/2013/spain#.VVUVmflViko

International Herald Tribune “A Special Report: Focus on Spain, 1976.” 15 November, 1976. http://www.transicion.org/40archivo/ArchivosWilliamChislett/IntHeraldTribune_SpecialReport1976.pdf

International Herald Tribune “A Special Report: Focus on Spain, 1977.” May, 1977. http://www.transicion.org/40archivo/ArchivosWilliamChislett/IntHeraldTribune_SpecialReport1977.pdf

Maxwell, Kenneth. “Startling Normality” New York Times 29 December 1985. http://www.nytimes.com/1985/12/29/books/startling-normality.html

Shmemman, Serge. “After Franco’s Death, Spain Returned to Turmoil.” New York Times 24 February 1981.  http://www.nytimes.com/1981/02/24/world/after-franco-s-death-spain-returned-to-turmoil.html

“Spanish Transition to Democracy.” Wikipedia. http://en.wikipedia.org/wiki/Spanish_transition_to_democracy

TIME “Spain: A Vote for Democracy.” 29 November 1976. http://content.time.com/time/magazine/article/0,9171,914721,00.html

کتابها

Bonime Blanc, Andrea. Spain’s Transition to Democracy: The Politics of Constitution Making. Boulder, CO: Westview Press, 1987. Print.

Clark, Robert P. and Michael H. Haltzell, eds.  Spain in the 1980s: The Democratic Transition and a New International Role. Cambridge, MA: Ballinger. 1986. Print.

Gilmour, David. The Transformation of Spain: From Franco to Constitutional Monarchy. New York: Quartet Books, 1985. Print.

Gunther, Richard. “Spain: The Very Model of the Modern Elite Settlement.” In John Higley and Richard Gunther, eds. Elites and Democratic Consolidation in Latin America and Southern Europe. New York: Cambridge University Press. 1991, pp.38-80. Print.

Juan Linz. “Innovative Leadership in the Transition to Democracy and a New Democracy: The Case of Spain” in Gabriel Sheffer, ed., Innovative Leadership in International Politics. Albany: State University of New York Press, 1993, pp. 141-186. Print.

Linz, Juan and Alfred Stepan. “The Paradigmatic Case of Reforma-Pactada-Ruptura Pactada: Spain”, in Problems of Democratic Transition and Consolidation. Baltimore: The Johns Hopkins University Press, 1996, 87-115. Print.

McAdam, Doug; Sidney Tarrow and Charles Tilly. Dynamics of Contention. New York: Cambridge University Press. 2001. Print.

Pérez Diaz, Víctor. The Return of Civil Society: The Emergence of Modern Spain. Cambridge, MA: Harvard University Press, 1993.  Print.

Powell, Charles. Juan Carlos of Spain: Self Made Monarch. New York: St Martin’s Press, 1996. Print.

Preston, Paul. The Triumph of Democracy in Spain. London: Methuen & Co. Ltd, 1986. Print.

__________  Franco. New York: Basic Books, 1994. Print.

Share, Donald. The Making of Spanish Democracy. New York, Praeger, 1986. Print.

Tusell, Javier and Álvaro Soto eds., Historia de la Transición. Madrid, Alianza Editorial. 1996. Print.

منابع تصویری

رادیو تلویزیون اسپانیا (RTVE) شماری ویدئو از تاریخ گذار به دموکراسی در این کشور تهیه کرده است:

http://www.rtve.es/alacarta/videos/la-transicion/transicion-capitulo-8/2066930/

وبسایت “بنیاد گذار اسپانیا” به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی:

http://www.transicion.org/En/indexEn.php

این وبسایت شامل ویدئوها و اسناد و اطلاعاتی است در باره گذار اسپانیا به دموکراسی که از جمله متن قانون اساسی 1978 را به عربی هم دارد.

 

 

تقویم تحولات

آوریل 1939: جنگ داخلی اسپانیا به پایان رسید و دوره رژیم اقتدارگرای ژنرال فرانسیسکو فرانکو آغاز شد.

نوامبر 1975: فرانکو مرد. جانشین تعیین شده او که نوه آخرین پادشاه اسپانیا بود با عنوان خوان کارلوس اول تاجگذاری کرد.

مارس 1976: اعتراض وسیعی در شهر ویکتوریا در باسک رخ داد و پلیس به کارگران اعتصابی تیراندازی کرد. احزاب سیاسی میانه رو و چپ برای تشکیل یک گروه هماهنگی (Coordinación Democrática) متحد شدند.

جولای 1976: آدولفو سوآرز به ریاست دولت منصوب شد و مذاکرات برای قانون اصلاحات سیاسی را آغاز کرد.

نوامبر 1976: پارلمان اسپانیا قانون اصلاحات سیاسی را به تصویب رساند که راه را برای انتخابات دموکراتیک در ژوئن 1977 باز می کرد.

دسامبر 1976: یک رفراندوم عمومی نشان داد که اکثریت قریب به اتفاق مردم از قانون اصلاحات سیاسی حمایت می کنند.

حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا 27مین کنگره خود را در مادرید برگزار کرد و تایید کرد که در انتخابات پیش رو برای پارلمان جدید شرکت خواهد کرد.

ژانویه 1977: پس از آن که یک گروه تروریست دست راستی وکلای حزب کمونیست را در اتوچا به قثل رساندند، بیش از 150 هزار نفر در تظاهراتی مسالمت آمیز در مادرید شرکت کردند تا به کشتار اتوچا اعتراض کنند.

فوریه 1977: آدولفو سوآرز با سانتیاگو کاریلو، رهبر حزب کمونیست اسپانیا دیدار کرد تا در باره روند دموکراسی سازی مذاکره کند. فرمانی که حق تشکیل انجمن های سیاسی را به رسمیت می شناخت، تشکیل احزاب سیاسی را قانونی ساخت.

مارس 1977: حق اعتصاب در قوانین رسمیت یافت.

آوریل 1977: سوآرز حزب کمونیست را قانونی اعلام کرد. “جنبش ملی” که طرفدار فرانکو بود منحل شد.

ژوئن 1977: اولین انتخابات آزاد بعد از چهار دهه برگزار شد. حزب سوآرز (UCD) در انتخاباتی چندحزبی به پیروزی رسید. پارلمان جدید مذاکرات پیشنویس قانون اساسی تازه را آغاز کرد.

اکتبر 1977: توافقنامه مونکلوآ امضا شد که در آن دولت و اپوزیسیون در باره برنامه اصلاحات اقتصادی توافق کردند.

اکتبر 1978: پارلمان قانون اساسی تازه را به تصویب رساند.

نوامبر 1978: توطئه کودتای موسوم به “عملیات کهکشان” کشف شد و به دنبال آن سرهنگ دوم آنتونیو تیرو دستگیر شد.

دسامبر 1978: قانون اساسی طی یک رفراندوم عمومی با اکثریت آرای مردم به تصویب رسید.

 

 

 

 


[1] “Country is Shaking off the Bonds Left By Franco; The Economic Situation is Difficult, but Not Critical. Makes Slow Progress Toward Democracy” by William Chislett   International Herald Tribune, Nov 15, 1976 http://www.transicion.org/40archivo/ArchivosWilliamChislett/IntHeraldTri…

[2] Preston, 1994 p.114, 128-129.

[3] Ibid. p 153.

[4] Prior to the June 1977 elections Suarez had wide authority to issue decree laws. The King could also issue Royal Decrees; for example, the March 1977 decree establishing the rules for carrying out the first elections.

[5] Tusell and Soto, 1995, pp. 118-121 describes these meetings in detail.

[6] Powell, 1996, p 51.

[7] Tusell and Soto, 1995 p.121.

[8] Powell, 1996, p. 108

[9] Ibid. p. 108.

[10] Ibid. p.114.

[11] Ibid. p. 113.

[12]Linz, Juan. “Innovative Leadership in the Transition to Democracy and a New Democracy: The Case of Spain” in Gabriel Sheffer, ed., Innovative Leadership in International Politics. Albany: State University of New York Press, 1993, 141-186.

[13] Sole Tura, Jordi. “The Spanish Transition to Democracy” in Clark, Robert P. and Michael H. Haltzell, eds.  Spain in the 1980s: The Democratic Transition and a New International Role. Cambridge, MA: Ballinger, p.29.

[14] Perez Diaz 1993, p.20.

[15]Gunther, Richard. “Spain: The Very Model of the Modern Elite Settlement.” In John Higley and Richard Gunther, eds. Elites and Democratic Consolidation in Latin America and Southern Europe. New York: Cambridge University Press. 1991. In the context of a transition from authoritarian rule, elections that are held too quickly give an important advantage to groups that already have some kind of organizational base.

[16] Quoted in Linz and Stepan, 1996, op cit. p95.

[17] Preston, Paul. The Triumph of Democracy in Spain, London: Methuen & Co. Ltd, 1986, p.64-66.

[19] Freedom House country status and ratings by region, 1973-2013 available at https//freedomhouse.org/

[20] McAdam, Tarrow and Tilly 2001, p.180.

[21] Pérez Díaz 1993, p. 272.

[22] “Freed Labour Leader Sees Rise of Democracy.” New York Times Dec. 1, 1975. http://www.transicion.org/40archivo/ArchivosWilliamChislett/Nov1975.pdf

[23] McAdam, Tarrow and Tilly 2001, p. 180.

[24] Powell 1996, p.126.

[25] Juan Francisco Fuentes, “El alter-ego de Adolfo Suarez” http://elpais.com/elpais/2014/04/09/opinion/1397046432_518757.html?rel=r…

[26] New York Times November 26, 1975 “Crowds in Madrid Cheer King as Police Break Up Protest” http://www.transicion.org/40archivo/ArchivosWilliamChislett/Nov1975.pdf

[27] Quoted in Linz and Stepan, 1996, op. cit. p 93-94. Italics added.

[28] Suárez gradually replaced military hardliners in high positions with moderates, among the most important being the 1976 appointment of General Manuel Gutiérrez Mellado as first Vice President for Defense. The continued threat of military intervention was demonstrated by the discovery of a coup plot in Nov. 1978, “Operation Galaxy” and the failed coup attempt in February 1981.

[29] These are the two regions of Spain with significant historical autonomy movements. The main Basque party, the PNV, engaged in behind the scenes negotiations but ultimately did not endorse the constitution and urged citizens to abstain from voting in the December 1978 constitutional referendum.

[30] Constitution of 1978, Title VIII.

[32] El Pais Online. “La Transicion, Epopeya Agrietada” Javier Moreno Luzon http://elpais.com/elpais/2014/04/09/opinion/1397046432_518757.html?rel=r…

انتشارات بیشتر ...