فضلالله مهتدی که به «صبحی» و «فضلالله مهتدی صبحی» نیز معروف است سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان و در خانوادهای بهایی دیده به جهان گشود. صبحی، داستانسرایی معروف بود که او را پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران نیز دانستهاند. پدرش، محمدحسن مهتدی از بهائیان کاشان بود که شرح زندگیاش در «کتاب صبحی» و «پیام پدر» نوشته شده است و چنانچه خودش میگوید سالیانی طولانی در قفقاز، عشقآباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو روزگار گذرانده و پس از آن به ایران آمده است. پدرش پس از جنگ جهانی اول به حیفا و به دیدار «عبدالبها» رفت و در آنجا کاتب عبدالبها شد. (فضلالله مهتدی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگری)
سالیانی طولانی در قفقاز، عشقآباد، بخارا، سمرقند، تاشکند و مرو روزگار گذراند سپس به ایران آمد
مهتدی پس از مدتی از بهائیت خارج شد و دیگر به این دین ایمان نداشت. فضلالله مهتدی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شد و در آنجا «قصه ظهر جمعه» را اجرا میکرد. او در رادیو سنت قصهگویی برای کودکان را پایه گذاشت.
در رادیو سنت قصهگویی برای کودکان را پایه گذاشت
برنامه «قصه ظهر جمعه» به فاصله یک هفته از آغاز پخش اخبار رادیو ایران و یک ماه پس از تاسیس رادیو ایران راهاندازی شد: «هنوز يک ماه از افتتاح راديو در ايران نگذشته بود که “قصهگويی” به برنامههای محدود آن اضافه شد. قصههای راديو در واقع سنت نقالی را که ريشه در فرهنگ ايرانی داشت از قهوهخانه، بازار، کوچه و خيابان درون خانهها برد. خانوادهها و کودکان ايرانی، که تا آن زمان قصه را بيشتر از زبان افراد کهنسال میشنيدند، اگر اين بخت را داشتند که در خانه راديو موجکوتاه داشته باشند اين فرصت را هم میيافتند که در جمعی محدودتر و با آرامش خاطر بيشتری گوش به راديو بچسبانند تا از ميان صدای پُرخش راديو، قصه کهنسالان را با شکلی تازه از طريق راديو بشنوند. اين برنامه به ابتکار و البته با صدای “فضلالله صبحی مهتدی” پخش میشد که در ميان مردم به نام آقای صبحی مشهور بود. برنامهای که صبحی مهتدی اجرا میکرد ۲۴ سال متوالی و تا زمانی که بر اثر ابتلا به سرطان حنجره جان سپرد، ادامه داشت. اين برنامه بعد از آن به وسيله علی جواهرکلام، ايرج گلسرخی، حميد عاملی و مصطفی موسوی گرمارودی ادامه يافت اما مدت اجرای هر يک از آنها به بيش از پنج سال نرسيد.»
بزرگسالان هم پای قصه کودکان رادیو مینشستند
پس از انقلاب اسلامی این برنامه به مدت دو سال تعطیل شد اما بار دیگر به راه افتاد. جذابیت این برنامه در آن زمان به قدری بود که علاوه بر کودکان و نوجوانان، بزرگسالانی که در بحبوحه جنگ برنامه تفریحی چندانی نداشتند را نیز پای قصه کودکان نشاند. البته دیگر از صداهای آشنا در این برنامه خبری نبود. از این پس اجرای این برنامه را یکی از جوانان انقلابی به نام «محمدرضا سرشار» بر عهده گرفت. در ساعت دو بعد از ظهر جمعه، پانزدهم مهر ماه ۱۳۸۴ محمدرضا سرشار نیز از این برنامه خداحافظی کرد و پس از آن این برنامه از رادیو حذف شد. حمید عاملی، یکی از پرسابقهترین گویندگان رادیو ایران که برنامه قصهگوییاش در رادیو تعطیل شد و یکی از آخرین قصهگویان این رادیو بود در گفتوگویی با خبرگزاری مهر در این باره چنین میگوید: «در حالی كه ادبيات شفاهی دنيا روی قصهگويی میچرخد و يونسكو با راهاندازی سايت خاص قصهگويی از محافل ادبی جهان قصه جمع میكند، مدير محترم راديو تهران با چه اعتقاد و باور اجتماعی میگويد قصه نباشد؟ … من ۶۰ سال است قصه میگويم و معتقدم ادبیات داستانی، روایی و قصه انتقالدهنده تمدن بشری است. زمانی كه خط نبود اگر راويان و قصهگويان نبودند و اين قصهها را سينهبهسينه نقل نمیكردند، شما كجا میتوانستيد اين ادبيات را داشته باشيد؟ اما امروز با من قصهگو همانند كولیها رفتار میكنند.» حمید عاملی که پس از انقلاب مدتزمان کوتاهی قصهگوی برنامه «قصه ظهر جمعه» نیز بوده است میگوید: «اوايل دهه ۶۰ از من خواستند قصه آدمهای حقیقی که سمبل رشادت و دليری بودند را همراه قصههای ديو و پری بگويم و من نمیتوانستم و نمیخواستم اسطورههای حقيقی را با اسطورههای انتزاعی مخلوط کنم، هر چيزی جای خودش را دارد، من هم ديگر ظهر جمعه قصه نگفتم.»
حمید عاملی؛ از پرسابقهترین گویندگان رادیو ایران که برنامه قصهگوییاش در رادیو تعطیل شد
مهتدی تنها یک قصهگوی رادیو نبود. او به این فکر افتاد که قصههای فارسی را جمعآوری کند؛ از اینرو در برنامههای خود در رادیو از همه مردم میخواست که قصههایی را که سینهبهسینه به آنها رسیده است را روی کاغذ بیاورند و آنها را برایش بفرستند. اینگونه شد که تعداد زیادی از افسانههای نو و کهن از این طریق جمعآوری شد. او داستانها را به دقت خواند و آنهایی را که قدیمیتر و اصیلتر تشخیص داد جمعآوری کرد و در سال ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵ در دو جلد منتشر کرد. پس از انتشار این مجموعه، بسیاری از نشریات آن روز درباره این کتابها سخن گفتند. صبحی با زبانهای انگلیسی و عربی نیز آشنایی داشت. برخی از کتابهای مهتدی به زبانهای آلمانی، چکی و روسی ترجمه شدهاند. مهتدی در هفدهم آبان ماه ۱۳۴۱ در تهران، بر اثر ابتلا به سرطان حنجره درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
او قصههای فارسی را جمعآوری کرد
بر سنگ مزار او نوشته شده است: «یا علی، قصهگوی شهر شما، بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند، آرامگاه شادروان فضلالله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیدهدم یک روز خزانی، داستان زندگیاش به پایان رسید.» (بیت نخست مثنوی از این رو بر سنگ مزار آمده است که مهتدی همیشه در آغاز داستانهایش در رادیو این بیت را میخواند.)