مادری فرهیخته، پدری دلسوز، فرزندی نمونه
«توران میرهادی»، از اساتید برجسته و تاثیرگذار ادبیات کودک در ایران، در سال ۱۳۰۶ در تهران زاده شد. پدر توران، «سیدفضلالله میرهادی»، از جمله کسانی بود که در سال ۱۲۹۵ و دوران جوانی به عنوان دانشجو به خارج از کشور اعزام شده بود و در رشته مهندسی مکانیک و راه و ساختمان در آلمان دوره تحصیلی خود را سپری کرده بود و بعدها به یک چهره برجسته تکنوکرات در دوره رضاشاه تبدیل شد. پدر در همان دوران دانشجویی و در جلسات دانشجویی دانشگاه مونیخ با یک زن هنرمند آلمانی به نام «گرتا دیتریش» آشنا شد و نهایتا با او ازدواج کرد. زنی که مجسمهساز بود و نقاشی هم میکرد. پس از تحصیل و در سال ۱۲۹۸ زوج جوان به ایران بازگشتند و زندگی در ایران را از سر گرفتند.
این خانواده برای پیشگیری از ابتلای فرزند به بیماریهای واگیر، با آغاز گرمای هوا به منطقه خوش آب و هوای شمیران میرفتند و در چادر زندگی میکردند. در یکی از آن روزها بود که توران در بهار ۱۳۰۶ زیر یکی از این چادرها به دنیا آمد. توران میرهادی درباره این دوران میگوید: «پدر و مادرم صاحب پنج فرزند شدند که من فرزند چهارم آنها بودم. … در آن سالها کودکان زیادی به خاطر بیماریهای واگیردار از بین میرفتند و سال ۱۲۹۹ وقتی نخستین فرزند مادرم به دنیا آمد او با خودش عهد کرد که نگذارد هیچ یک از فرزندانش از دست برود. او یک زن آلمانی بود ولی ما را با فرهنگ ایرانی بزرگ کرد. … در این مدت برادر و خواهرم چهار بار حصبه گرفتند و من در ۱۷ سالگی برای بار دوم به این بیماری مبتلا شدم و تنها مراقبتهای مادر ما را از مرگ نجات داد. …»
در نوجوانی کنار مادر، خواهر و برادرانش
همانطور که در بالا آمد، توران سه برادر و یک خواهر دیگر نیز داشت. رستم، فریدون، فرهاد و ایراندخت. مادر آلمانی توران، که اهل ادبیات و موسیقی و به طور کلی فرهنگ بود، شعرها، ترانهها و قصههای کودکان آلمانی را برای فرزندان خود میخواند و در عین حال به دلیل علاقه به فرهنگ ایران، آنان را از ادبیات ایران نیز بینصیب نمیگذاشت. شاید از این روی بود که توران میرهادی در ۱۳ سالگی زندگینامه ژاندارک را خواند و در ۱۷ سالگی با شاهنامه فردوسی انس گرفت. توران میرهادی که به سبب داشتن مادری آلمانی، زبان آلمانی را خیلی زود یاد گرفته بود، پس از یادگیری این زبان به معلمی فرانسه زبان سپرده شد و پس از آن نیز به مدرسه «نوربخش» رفت تا انگلیسی یاد بگیرد. مادر توران در هنرستان کمالالملک نقاشی تدریس میکرد و پایههای هنر نقاشی را به فرزندان خود نیز آموخت.
علاقه به تعلیم و تربیت؛ سفر به فرانسه
توران پس از پایان دبیرستان و در آغاز سال ۱۳۲۴ تحصیل در رشته «علوم طبیعی» در دانشکده علوم دانشگاه تهران را آغاز کرد. اما خیلی زود تحت تاثیر آموزگاران برجسته رشته آموزش چون «جبار باغچهبان» و «محمدباقر هوشیار» قرار گرفت و تعلیم و تربیت و آموزش و سوادآموزی دغدغه او شد. خود او در اینباره میگوید: «شیوه جذاب عملی و ساده باغچهبان مرا بسیار مجذوب کرد. فهمیدم که به کار معلمی علاقهمندم و متوجه شدم که معلمی کاری خلاق و پر انگیزه است… بهصورت مستمع آزاد در کلاس دکتر هوشیار نیز شرکت کردم… او مسیر حرکت یک انسان غریزی را به سمت یک انسان وارسته و متعالی چنان زیبا و مستدل ترسیم کرد که سبب شد نقش آموزش و پرورش و معلم را بهتر درک کنم و بیشتر به آن دل ببندم.»
علاقه به آموزش و تعلیم و تربیت، باعث شد از تحصیل در «علوم طبیعی» انصراف دهد
علاقه جدید و جدی او به مقوله آموزش، موجب انصراف او از رشته علوم طبیعی شد و علیرغم میل پدر، در سال ۱۳۲۵به فرانسه رفت و در رشته «روانشناسی تربیتی» در دانشگاه «سوربن» و به طور همزمان در رشته «آموزش پیشادبستانی و ابتدایی» در کالج «سوینه» پاریس به تحصیل پرداخت. در دوران تحصیل در فرانسه، دانشجوی استادان بزرگی چون «هنری والون» و «ژان پیاژه» بود که از اساتید برجسته روانشناسی و شناخت شناسی کودک بودند. او در جریان آموزشهای خود با آموزشگران بزرگ اروپا و امریکا همچون «فریدریش فروبل»، «هاینریش پستالوزی»، «اوید دکرولی»، «جان دیوئی»، «سلستین فرنه» و «ماریا مونته سوری» نیز آشنا شد و در میان این استادان و دانشمندان بزرگ علوم تربیتی، توران بیش از دیگران به روش و رویکرد اوید دکرولی پزشک و آموزشگر بلژیکی گرایش نشان داد. او همچنین در شیوه اداره مدرسه او وابسته به نظریههای سلستین فرنه بود. او در پاریس کار عملی متناسب با رشته تحصیلی خود را نیز آغاز میکند و به کار عملی با بچههای کودکستانی و مدارس ابتدایی میپردازد.
از اتفاقات ناگوار و بسیار تلخی که در دوره تحصیل در فرانسه برای توران اتفاق افتاد، فوت برادر جوانش فرهاد در یک تصادف بود. مرگ فرهاد که همبازی دوران کودکی توران بود، توران جوان را بسیار غمگین و افسرده میکند. خود او میگوید: «مرگ برادرکوچکترم فرهاد ضربه روحی سختی به ما وارد کرد. من آن زمان در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل میکردم و مرگ برادر تاثیر عمیق بر روح من گذاشته بود، نمیدانستم چه کار کنم. مادرم به ما یاد داد که همیشه غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کنیم. حرف مادر من را دگرگون کرد و تصمیم گرفتم بعد از بازگشت به ایران کار مهمی انجام بدهم. »
توران نهایتا پس از پایان تحصیلات و در زمستان سال ۱۳۳۰ به خاطر قولی که به پدرش داده بود به ایران باز میگردد.
با لیلی آهی و محمود کیانوش، کنفرانس مجمع بینالمللی کارشناسان «ادبیات کودکان در خدمت آشنایی و همکاری جهانی»، ١٣۴۵، کانون پرورش فکری کوکان و نوجوانان
اعدام همسر؛ ازدواج دوم
توران در دوران تحصیل در فرانسه با «جعفر وکیلی» آشنا شده بود که یک سرگرد جوان فرهیخته و میهندوست بود. پس از بازگشت به ایران با او ازدواج کرد و تازه از او صاحب فرزندی به نام «پیروز» شده بود که اتفاقات ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ رخ داد و همسرش که از هواداران دکتر مصدق بود، به حکم دادگاه محکوم به اعدام شد. پس از اعدام همسرش، در سال ۱۳۳۵ با «محسن خمارلو» آشنا شد که از دوستان قدیمی همسر اولش بود. با او ازدواج کرد و از او نیز صاحب سه فرزند دیگر به اسامی «دلاور، پندار و کاوه» شد. همسر دوم توران نیز در سال ۱۳۵۸ فوت شد. اما توران کمکها و از خودگذشتگیهای محسن خمارلو را زمینهساز به بار نشستن کوشش خود در فعالیت مربوط به امور کودکان میداند.
تحولی چشمگیر در آموزش کودکان و نوجوانان
در سالهای نخستین بازگشت به ایران به فعالیت در کودکستان «بهار» و تدریس زبان فرانسه در مدرسه «نوربخش» پرداخت. اما این فعالیتها، روحیه بلندپروازانه توران را ارضا نمیکرد و او در جستجوی فرصتی برای اثرگذاری بیشتر یا به قول خودش «کاری مهم» بود. در سال ۱۳۳۴ با کمک پدر و مادرش استارت تاسیس یک کودکستان را میزند. کودکستانی که به یاد برادر جوان از دست رفتهاش، نام آن را «فرهاد» میگذارد.
در دهه سی شمسی در کنار یکی از دانشآموزان مدرسه فرهاد
پدرش مکان تأسیس کودکستان را در اختیار او میگذارد و از هیچ کمکی به او دریغ نمیکند. خود توران درباره یاری پدرش میگوید: «پدر گفت تو هنوز به سنی که بتوانی امتیاز کودکستان را بگیری نرسیدهای. مادرت امتیاز را برایت میگیرد. من هم به مدت یک سال خانه مسکونی قدیمی را در خیابان ژاله، بدون گرفتن اجاره در اختیار تو میگذارم. برایت ده میز و شصت صندلی کوچک در کارخانه میسازم. الاکلنگ و سرسره هم میدهم بسازند. بقیه کارها با خودت».خود توران میرهادی درباره انگیزهاش از تاسیس نهادهای آموزشی میگوید: «تنها هدفم این بود که ثابت کنم کودکان ایرانی از نظر توان ذهنی در سطح بالایی قرار دارند و با آموزش و پرورش درست میتوانند به حداکثر شکوفایی استعدادها و تواناییهای خود برسند»
این کودکستان با استقبال خانوادههای ایرانی مواجه میشود و همین استقبال موجب میشود که او در سال ۱۳۳۶دبستان فرهاد را در کنار این کودکستان پایه بگذارد. همسرش، محسن خمارلو نیز از این دوره به عنوان همراهی صدیق و یاوری همیشگی، کمک حال او در اداره کودکستان و دبستان میشود. سلسله موفقیتهای توران میرهادی در امر تاسیس نهادهای آموزشی، با تاسیس مدرسه راهنمایی فرهاد در سال ۱۳۵۰ ادامه پیدا میکند. تا جایی که در سال ۱۳۵۶ کودکستان، دبستان و مدرسه راهنمایی فرهاد تبدیل به یک مجتمع آموزشی میشود و بیش از ۱۲۰۰ دانش آموز را در خود جای میدهد که به صورت مختلط به تحصیل میپرداختند و دیدگاههای پیشرفته آموزشی توران میرهادی در آن تدوین و پیاده میشد. دیدگاههایی که یادگار او از دوران تحصیل در فرانسه بودند.
در واقع، نوآوری آموزشی میرهادی در نوع خودش در ایران شاید بینظیر بود. او ساختار تصمیمگیری مدرسه را که به شکل سنتی از بالا به پایین بود و کادر مدرسه در رأس و دانشآموز در پایین قرار میگرفت، وارونه کرد و دانشآموزان را به تصمیمگیران اصلی تبدیل کرد. خود او در توضیح بیشتر در اینباره میگوید: «شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همهجا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمیست که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.»
شورای کتاب کودک؛ بنیان یک ضرورت
از دیگر حوزههای فعالیت توران میرهادی، عرصه کتاب کودک بوده است. او این دغدغه را در کنار تاسیس نهادهای آموزشی دنبال میکرد. تا جایی که در سال ۱۳۳۵ اولین نمایشگاه کتاب کودک در ایران به همت او و دوست همراهش «لیلی ایمن» و با کمک مجله «سپیده فردا» در دانشکده هنرهای زیبا برگزار شد. سپیده فردا مجلهای بود که دیگر دوست توران میرهادی، «آذر رهنما» آن را منتشر میکرد. این نمایشگاه در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۹ هم برگزار شد. میرهادی و دوستانش با وزارت آموزش و پرورش و «سازمان کتابهای درسی» نیز در زمینه تدوین و برنامهریزی درسی دوره ابتدایی همکاری میکردند.
در ادامه این جنس فعالیتها بود که میرهادی توانست «شورای کتاب کودک» را برای گسترش و توسعه ادبیات کودکان در سال ۱۳۴۱ به کمک دیگر همراهانش بنیان بگذارد. این شورا هنوز به فعالیت خود ادامه میدهد و سابقهای بیش از پنجاه سال دارد. میرهادی درباره تاسیس این شورا، ایده آن را متاثر از نمایشگاه کتاب کودک میداند که در سه دوره خودش و دوستانش برگزار کردند: «این نمایشگاهها باعث شد که بدانیم در چه زمینههایی برای کودکان کتاب نداریم، همین انگیزه بسیاری از استادان ادبیات کودکان را به فکر انداخت و ما جلسات مختلفی را با حضور آنها در مدرسه برگزار میکردیم. سرانجام دی ماه سال ۱۳۴۱ هیئت پنج نفرهای متشکل از مرتضی ممیز، لیلی ایمن، عبدالرحیم احمدی، ماه آفریده آدمیت و من اساسنامه شورای کتاب کودک را تدوین و با همراهی ۴۰ نفر شورای کتاب کودک را تاسیس کردیم.»
فرهنگنامه کودکان و نوجوانان؛ اثری ماندگار و بینظیر
از دل شورای کتاب کودک بود که ایده «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» بیرون آمد و خود توران میرهادی از سال ۱۳۵۸ مسئولیت آن را بر عهده گرفت. البته ایده خام این فرهنگنامه نخستینبار در سال ۱۳۴۶ در سمینار ادبیات ملی کودکان مطرح شد. کسانی چون «ایرج افشار»، «فریدون بدرهای»، «اسماعیل سعادت» در آن سمینار بر تدوین فرهنگنامهای بومی برای کودک و نوجوان ایرانی تاکید کردند. میرهادی نیز این طرح را همیشه در ذهن داشت تا اینکه با کمک مالی همسرش این طرح را اجرایی کرد. این فرهنگنامه آن اندازه در کار خود کیفیت داشته است که تاکنون جوایز «کتاب سال جمهوری اسلامی ایران» در ۱۳۷۷، «ترویج علم ایران» در ۱۳۷۹ و «بهترین مقالههای دینی در دایرهالمعارفها» در سال ۱۳۸۳را از آن خود کند.
میرهادی ترجمه دایرهالمعارفهای خارجیِ کودک و نوجوان را نامناسب میداند. زیرا به عقیده او آن فرهنگنامهها نمیتوانند پاسخگوی ذهن کودک و نوجوان ایرانی باشند. نکته جالب و مهم درباره این فرهنگنامه این است که تاکنون بدون هیچ کمک دولتی سرپای خودش ایستاده است. در ابتدا تنها پنج نفر در تالیف این فرهنگنامه مشارکت داشتند اما اکنون بیش از ۳۰۰ نفر برای این پروژه قلم میزنند. آنطور که در وبسایت این فرهنگنامه آمده است: «مقالههای آن دقیق، مستند و با توجه به دانش پایه و زبان و بیان گروه سنی ۱۰ تا ۱۶ سال تدوین شده است. در تالیف مقالههای آن بیش از ۲۵۰ استاد و متخصص رشتههای مختلف همکاری داوطلبانه میکنند. کلیه فعالیتهای فرهنگنامه در شورای کتاب کودک، زیر نظر شورای اجرایی فرهنگنامه و دبیر آن توران میرهادی و سر ویراستار آن ایران گرگین صورت میگیرد. پیشبینی میشود که مجموعه فرهنگنامه در ۲۶ جلد، با نظم الفبایی با بیش از پنج هزار مقاله و چند هزار تصویر شامل عکس، نقاشی، نقشه، جدول و نمودار منتشر شود.»
او ترجمه دایرهالمعارفهای خارجیِ را نامناسب میداند؛ زیرا نمیتوانند پاسخگوی ذهن کودک و نوجوان ایرانی باشند
آموزش و پرورش فارغ از قید و بند حکومتها
توران میرهادی به همایشهای مختلفی دعوت شد و «دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان»، که مرکز آن در ژنو سوئیس است، او را چندینبار نامزد جایزه «هانس کریستین اندرسن» و جایزههای معتبر دیگر ادبی کرد. او دو دوره عضو هیئت مدیره این دفتر و چهار دوره عضو هیئت داوران این جایزه بینالمللی نیز بوده است. او همچنین یکی از هفت سخنران دعوت شده در کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن در سال ۱۹۶۵ نیز بوده است و یکی دیگر از افتخارات او به دعوت برای شرکت در جلسه برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۱۰ – ۲۰۰۱) سازمان یونیسف باز میگردد که او در کنار ۱۹ متخصص دیگر در این جلسه شرکت کرد. او نامزد جایزه «آستریدلیندگرن» هم شده است که از جوایز معتبر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان است. میرهادی دهها مقاله و کتاب را در سابقه تالیفی خود دارد و چندین پایاننامه دانشگاهی را راهنمایی کرده است. اما شاید تمام این دستاوردها، جوایز، افتخارات، تلاشها، و کوشش خستگیناپذیر توران میرهادی (حتی در سن نزدیک به ۹۰ سالگی) را در یک جمله او به مثابه یک هدف بنیادین بتوان خلاصه کرد، آنجا که میرهادی در توصیف آموزش و پرورش مطلوبش میگوید: «بزرگترین دستاورد تحصیلی من، دستیابی به نگرش دیگری به آموزش و پرورش به طور کلی است: آموزشو پرورش آزاد از قید و بندهای سیاسی حکومتها.»