Search

English

نویسندگی احساس برانگیز چیست؟

آنچه در این جلسات خواهم گفت، بیش از آنکه متکی به مطالعات من باشد، متکی به تجربه من از روزنامه نگاری کاغذی، الکترونیک و حضور در فضای رسانه های مجازی وب 2 است. فضایی که بطور فعال در آن حضور داشتم و بخصوص در دوره جنبش سبز، از سال 1388 تا 1390 آن را تجربه کردم. از همین رو تلاش می کنم برای به دست دادن تصویری نسبتا واقعی از آنچه می گویم، نمونه هایی از نوشته های که در این رسانه ها خوانده ام و گاه به آنها اشاره می کنم به عنوان شاهد مثال بیاورم.

نخست آنکه نوشته های ما که به صورت مقاله ارائه می شوند، یا تحلیلی هستند، یا بصورت خبری و گزارشی، یا بصورت نوشته های احساس برانگیز. در حالت اول و دوم نویسنده خبری یا گزارشی از واقعه ای یا وضعیتی می دهد، یا به تحلیل و تفسیر رویدادی می پردازد. در هر حال تولید کننده خبر، گزارش یا تحلیل بدون تاثیرگذاری حسی و عاطفی این خبرها را می دهد، البته همواره هم چنین نیست. مثلا وقتی در تلویزیون گزارش مسابقه فوتبال توسط مجری ارائه می شود معمولا مجری با احساس خود ممکن است مخاطبان را بیشتر به موضوع گزارش جذب کند و علاقمند سازد. اما در حالت سوم، نویسنده تلاش می کند تا با نوشتن بر مخاطب تاثیر عاطفی بگذارد، او را بخنداند یا بگریاند، در او ایجاد همدردی کند و احساسات او را برانگیزد.

تجربه کرده ام که گاهی نوشته ای منطقی علیرغم اینکه منطقا مورد پذیرش خواننده قرار می گیرد، اما توسط وی پذیرفته نمی شود. نمونه های بسیاری از این گونه مطالب را منتشر کرده و تاثیر آن را دیده ام. برای مثال وقتی به مخاطبی که در ایران زندگی می کند، با تحلیلی واقع بینانه می گوئید که احتمال ویرانی اقتصادی یا جنگ یا بحران اجتماعی شدید وجود دارد، چون وقوع این پیش بینی ها او را خوش نمی آید، آن را نمی پذیرد، در حالی که نمی تواند به شما بگوید یا شما را قانع کند که نظرتان غلط است. یا دیده ام که وقتی نوشته ای در ضرورت حضور در یک انتخابات می نویسید، یک فعال سیاسی که در بیرون ایران زندگی می کند، با وجود اینکه می داند شما حق دارید، اما نظرتان را نمی پذیرد، چرا که پذیرش نظر شما به لحاظ عاطفی برای او دشوار است. او علیرغم اینکه خود را نقد می کند، چون در گذشته نظری برخلاف نظر شما داشته، پذیرش سخن تان برایش انکار گذشته و تجربیات خود است. اگر از او بپرسیم آیا به تجریبات گذشته ات ایمان داری؟ خواهد گفت نه، ولی پذیرش نظر شما انکار تمام سالهایی است که او در اشتباه زیسته است. به همین دلیل نوشته شما را نمی پذیرد. در بسیاری موارد احساس های فرد، حتی بیش از منطق او در پذیرش یا انکار نظری دخالت دارد. درست برعکس، ممکن است یک نوشته تنها به این دلیل که عواطف کسی را تحریک می کند، یا برایش خوشایند است، یا خاطرات خوشی را در او ایجاد می کند، از نظر منطقی نیز توسط فرد پذیرفته می شود. به همین دلیل نوشته های احساس برانگیز، چه آنها که اشک انگیز و تاثرآورند، و چه آنها که تعجب آور و خوشحال کننده اند، می تواند در فرد روحیه امید یا یاس را ایجاد کند؛ گاهی در او انگیزه حرکت ایجاد کند و گاه موجب انفعال او شود. به همین دلیل معتقدم، خیلی اوقات ما مطلبی را می نویسیم، خواننده هم آن را عقلا می پذیرد، اما باور نمی کند و قبول نمی کند، چرا که احساس اش یا منافع اش به او این اجازه را نمی دهد.

بطور کلی سه نوع نوشته را در یک رسانه می توانیم پیدا کنیم. خبری، تحلیلی، تاثرانگیز.

خبر بدون قضاوت یا باقضاوت؟

در حالت اول نوشته ما خبری است. در این نوشته ما خبر یا گزارشی را به مخاطب منتقل می کنیم. این خبر یا گزارش باید تلاش کند تا واقعه یا موضوعی را بشکلی که رخ داده است، به خواننده بگوید. در اینجا نویسنده تلاش می کند تا با حداقل دخالت در موضوع راوی بی طرفی برای خواننده خبر و گزارش باشد. در مورد خبر طبیعی است که چینش خبر، بیان خبر به گونه ای که منجر به انتقال آن برای خواننده باشد، دادن پس زمینه های کامل کننده و قرار دادن مخاطب در فضای عمومی که خبر را معنی دار می کند، می تواند به انتقال درست خبر کمک کند. آسیب های این نوع خبرنویسی را در انتقال ایدئولوژیک، تبلیغاتی، یا خبرنویسی سیاسی و بولتنی می توان ذکر کرد.

مثلا روزنامه کیهان معمولا در بسیاری از خبرهای سیاسی داخلی اش با گذاشتن نظر خود در خبر، عملا به خبر جهت می دهد. این کار را بسیاری از رسانه های ایدئولوژیک می کنند. اکثر جریانهای چپ کلاسیک حتی در دادن یک خبر عادی هم این نکته را انجام می دهند، مثلا ” سربازان گمنام امام زمان برخی سران اغتشاشات را که توسط اراذل و اوباش حمایت می شدند، دستگیر کردند.”( ترجمه بدون قضاوت: تعدادی از رهبران مخالفین که توسط مردم عادی پائین شهر حمایت می شدند، دستگیر شدند.) یا مثلا ” قاضی مزدور و دجال صفت رژیم جلاد توسط قهرمانان خلق اعدام انقلابی شد.”( ترجمه بدون قضاوت: یک قاضی طرفدار حکومت به وسیله تعدادی از تروریست ها کشته شد.) خبر معکوس همین خبر را در رسانه حکومتی مذهبی می توان خواند، مثلا ” عوامل استکبار جهانی یکی از فدائیان امام زمان، قاضی عدالت را به شهادت رساندند.”

در وب سایت بالاترین روز پنجم بهمن 1390 تیتر خبرها چنین است: ” حمل تابوت انتصابات جمهوری اسلامی توسط جوانان ایرانی و سبزپوش خارج از کشور”( ترجمه بدون قضاوت: حمل نمادین تابوت در اعتراض به انتخابات اخیر توسط ایرانیان معترض در خارج از ایران) و ” اعترافات مزدوران نظامی خامنه ای دستگیر شده در سوریه”( خبر بدون قضاوت: انتشار فیلمهای اعتراف پنج ایرانی دستگیر شده توسط معترضان سوری) و ” نیروی انتظامی مانع از تجمع چماقداران خامنه ای در خارج خانه عماد افروغ شد.”( خبر بدون قضاوت: نیروی انتظامی مانع از تجمع معترضان در مقابل خانه عماد افروغ شد.) یا مثلا در همان روز در وب سایت مجاهدین خلق تیتر خبرها به این شکل منتشر شده است: ” نگرانی بان کی مون از برنامه اتمی آخوندها”( خبر بدون قضاوت: نگرانی بان کی مون از برنامه اتمی جمهوری اسلامی) یا ” هذیان گویی های سفیر رژیم در عراق”( خبر بدون قضاوت: اظهارات سفیر ایران در عراق) یا ” ناتوانی پاسدار احمدی نژاد در جلوگیری از افزایش قیمت دلار”( خبر بدون قضاوت: ناتوانی دولت احمدی نژاد در جلوگیری از افزایش قیمت دلار) چنانکه می بینید تقریبا اکثر رسانه های ایدئولوژیک و غالب رسانه هایی که جهت سیاسی دارند، کمابیش در خبرهای خود جهت گیری دارند. حتی گاهی اوقات در تنظیم اولویت خبر، در انتخاب خبری که باید داده شود یا نباید داده شود، در نحوه نام بردن از افراد حقیقی یا حقوقی، این قضاوت را می توان شاهد بود. در ایران کمتر رسانه ای را می توان یافت که خبرها را بدون قضاوت و داوری به مخاطبان خود بگوید. گاهی اوقات رسانه های دولتی با تصمیم مسوولان سیاسی کشور از دادن پوشش خبری در یک مورد کاملا خودداری می کنند، گوئی که فلان شخص یا فلان گروه اجتماعی یا فلان موضوع اصلا وجود ندارد. خطر چنین دیدگاهی این است که مخالفان دولت نیز به این دلیل که دولت پوشش خبری به مخالفان نمی دهد، آنها هم از دادن پوشش خبری به وقایع مهمی که در حوزه دولت قرار می گیرد خودداری می کنند. یعنی عملا سانسور و قضاوت ایدئولوژیکی توسط حکومت ایدئولوژیک به مخالفانش تحمیل می شود. اما گاهی اوقات ما فقط یک خبر می خوانیم، مثلا در روز 25 دی 1390 چنین خبری در پایگاه خبری روزآنلاین منتشر شد:

” در ادامه برنامه های حکومتی برای کنترل بازار ارز که در واپسین مرحله با اطلاعیه بانک مرکزی، خرید و فروش ارز بدون وجود فاکتور را به منزله “قاچاق” تلقی کرد، از روز یکشنبه عوامل نیروی انتظامی و لباس شخصی با حضور در خیابان فردوسی، اقدام به جلب و بازداشت دلار فروشان کردند.همزمان مجلس نیز مصوبه ای را به تصویب رساند که بر اساس آن از این پس”وزارت اطلاعات” موظف به “شناسایی و انهدام شبکه های قاچاق ارز” شده است. ” خبر کنترل بازار ارز، روزآنلاین، 25 دی 1390

در خبر فوق قضاوت سیاسی و ایدئولوژیک در کمترین حد وجود دارد، البته کمی دقت می تواند نشان بدهد، حتی این خبر و علت انتخاب آن و واژه های گزیده شده برای انتقال خبر آلوده به قضاوت سیاسی است. برای مثال در سایت هایی مانند بالاترین، خبرها کاملا براساس قضاوت نویسنده داده می شود. گاهی ده خبر را پشت سر هم می بینیم که همه یک اتفاق را می گویند، بی آنکه هیچ کدام شبیه هم باشند.

گزارش خبری

نوع دیگری از دادن اطلاع به مخاطب گزارش خبری است. در گزارش خبری، ما تلاش می کنیم از عناصر روایت، مثلا داستان نویسی برای انتقال واقعه به مخاطب استفاده کنیم، شخصیت ها و فضا را بخوبی بپردازیم و تلاش کنیم پس زمینه ها را به متن بکشانیم تا خواننده گزارش، علاوه بر دیدن واقعه( تصویرسازی در گزارش) به درک عمیق تری از آن برسد. نمونه های خوب چنین نوع گزارشی را در احتمالا در نشریات مختلف دیده ایم و خوانده ایم. بسیاری از گزارش های خبری نوشته های مختلف خواهیم خواند و به بررسی آن خواهیم پرداخت. بسیاری از نویسندگان خوب و داستان نویسان برجسته جهان کسانی هستند که در یک دوره کارشان نوشتن گزارش خبری بوده است. به نظرم تاثیر همین گزارش نویسی را در کار افرادی مثل گابریل گارسیا مارکز که سالها کار مطبوعاتی کرده یا فردریک فورسایت رمان نویس که سالها به کار روزنامه نگاری پرداخته بتوانیم ببینیم. نازنین کامدار در گزارشی با عنوان ” هجوم مردم به فروشگاهها و ذخیره سازی کالا” در وب سایت روزآنلاین چنین گزارش خبری را می خوانید:

” نوسانات قیمت ارز در ایران به همراه هشدارهایی درباره وقوع قحطی و نیز افزایش دامنه تحریم های بین المللی، موجب هجوم مردم به فروشگاه های زنجیره ای برای خرید عمده کالاهای اساسی و ذخیره سازی برای چند ماه پیش رو شده است. گزارش ها از تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ حاکیست، با وجود تعطیلات متعدد در روزهای اخیر، مردم تمایلی به انجام سفر نشان نداده اند و در عوض با هجوم به فروشگاه ها، مراکز خرید و… در تلاش اند تا اقلام غذایی و اساسی نظیر برنج، روغن، حبوبات، ماکارونی، مواد شوینده، سیگار و کنسرو را برای ماه های پیش رو خریداری و ذخیره سازی کنند. در تهران، تشکیل صف های طویل خودرو در برابر فروشگاه های زنجیره، موجب شد تا ترافیک سنگینی در خیابان های منتهی به این فروشگاه ها ایجاد شود، تا حدی که نیروهای پلیس راهنمایی و رانندگی مجبور شده اند برای کنترل صف خودرو ها، محدودیت عبور و مرور ایجاد کنند. هجوم مردم برای خرید آذوقه و نگرانی از احتمال وقوع قحطی در کشور، از سوی دیگر موجب افزایش بی سابقه قیمت کالاهای اساسی در روزهای اخیر و نیز بروز کمبود در عرضه این کالا ها شده است، تا حدی که بسیاری از شهروندان در روز گذشته، موفق نشدند اقلام مورد نیاز روزمره شان را با قیمت های معمول خریداری کنند. نگرانی از بروز قحطی در کشور موجب شد روز سه شنبه و با وجود تعطیلی و برنامه های عزاداری، فروشگاه هایی همچون هاپر استار در انتهای اتوبان باکری، با حجم ترافیک گسترده ای مواجه شوند. فروشگاه های شهروند نیز در روز تعطیل و عزاداری، با وجود آنکه بر اساس رویه معمول، مجبور به تعطیلی فروشگاه هستند، در فروشگاه ها را به روی متقاضیان باز کردند. سعید شریعتی از اعضای سابق جبهه مشارکت در صفحه فیس بوک خود، مشاهدات عینی اش از هجوم مردم به فروشگاه هایپر استار را چنین توصیف کرده است: “الان آگه آدم بگه «تجمع مسالمت آمیز مردم تهران در فروشگاه‌های زنجیره‌ای» برای خرید و ذخیره اقلام مصرفی به نظر شما تشویش اذهان عمومیه؟ تبلیع علیه نظامه؟ اخلال در نظم ترافیکیه؟ اجتماع و تبانیه؟ یا گزارش واقعیت از انتهای اتوبان باکری فروشگاه هایپر استار در روز شهادت امام رضاست؟”

گزارش خبری در حقیقت باید واقعه ای را گزارش کند، گاهی اوقات گزارشگر با انتخاب سوژه گزارش های خبری تلاش می کند، در واقعیت دخالت کند. گاهی نیز در شیوه انتخاب و زاویه دید این کار را می کند. مثلا خبرگزاری فارس که بطور طبیعی می بایست در وهله اول خبرهای ایران را پوشش بدهد، این گزارش های خبری را آورده است: ” بانک مرکزی طی بخشنامه ای به صرافان اعلام کرد/ قیمت دلار صرافی 3 تا 5 درصد بالاتر از نرخ مرجع/ رعایت نکنید تعطیل می شوید.”( این گزارش در شرایطی داده شده است که قیمت دلار در عرض یک ماه تقریبا دو برابر شده است، تیتر می گوید که بانک مرکزی در حال کنترل صرافی هاست.) در گزارش خبری دیگری در همین روز آمده است ” تظاهرات بزرگ مردم در هالیوود علیه فرار مالیاتی شرکت های بزرگ آمریکا”( خبرگزاری سعی می کند خبرهایی را از جهان انتخاب کند که نشان بدهد وضعیت بقیه جهان هم مثل ایران از نظر اقتصادی بحرانی است.) در گزارش خبری دیگری در همین روز در فارس آمده است ” افزایش بی سابقه بیکاری در فرانسه”( تاثیر گذاری با انتخاب خبر)، در گزارش خبری دیگری به نقل از خبرگزاری ریانوستی گفته شده است ” با تحریم ایران قیمت نفت در بهترین حالت 20 تا 30 درصد افزایش می یابد.”( معنی خبر: تحریم ایران به نفع مردم است.) در گزارش دیگری از آمریکا آمده است ” تظاهرات جنبش اشغال پرتلند در حمایت از انقلاب مصر”( تمام جهان به هم ریخته است.) در یک گزارش خبری دیگر در خبرگزاری فارس آمده است ” دیده بان حقوق بشر رفتارهای نژادپرستانه پلیس فرانسه را به باد انتقاد گرفت.” در حقیقت، اگرچه گزارش خبری هم مثل خبر باید بدون قضاوت عرضه شود، اما معمولا این اتفاق نمی افتد. حتی در کشورهایی اروپایی با سطح بالایی از آزادی بیان، معمولا بعد از هر خبر بد و تلخی که از همان کشور منتشر می شود دهها خبر و فیلم تلخ تر و سیاه تر از بقیه جهان منتشر می شود. طبیعی است که استانداردهای مربوط به قضاوت نکردن در خبر در کشورهای مختلف متفاوت است. در رسانه ای مانند بی بی سی میزان قضاوت خبر بسیار پائین تر از رسانه های دیگر اروپایی و آمریکایی است و هر چه رسانه به ایدئولوژی نزدیک تر می شود، میزان نفوذ قضاوت در خبر و گزارش بیشتر می شود.

گزارش تحلیلی

گزارش تحلیلی، گونه دیگری از نویسندگی روزنامه نگاری است که از یک سو در ژورنالیزم ریشه دارد و از سوی دیگر در داستان نویسی. آثار مسعود بهنود، محمد قوچانی، محمد قائد، فرج سرکوهی، نوشابه امیری از نمونه های خوب این گونه گزارش نویسی است. شاید ریشه های این شیوه در روزنامه نگاری فرانسه بسیار سابقه دارد، و در کتبی که در دهه هشتاد از عرصه روزنامه نگاری برآمد و به آثاری جهانی تبدیل شد، نمونه های شاخص آن دیده می شود. در این شیوه کار، تحلیل موضوع یا واقعه، همراه می شود با داستان سازی، شخصیت پردازی و فضاسازی. در دهه شصت و هفتاد در گزارش های سینمایی ایرانی، این شیوه بسیار مورد توجه قرار گرفت و نمونه های شاخص آن اثرگذار بود. مسعود بهنود در گزارشی با عنوان ” مرثیه ای برای بهار زمین” در 20 آذر 1390 چنین نوشت.

” کارلوس چریکی که در دهه هفتاد میلادی وزیران نفت اوپک را گروگان گرفت و به گوشجمشید آموزگار و زکی یمانی وزیران ایرانی و سعودی چنان سیلی زد که صدایش در جهانپیچید و قهرمانش کرد، هفته پیش باز خبرساز شد اما نه خبرش مانند پیش در صفحات اولروزنامه ها آمد و نه نقشش در یادها ماند. او متخصص بمب بود و از چریک های پرآوازهدهه شصت. از ونزوئلا خودش را رسانده بود به تندروترین جناح فلسطینی. خیلی شانسنیاورد که همه این سال ها در زندانی در فرانسه زنده ماند. چرا که جهان در این میاندگرگونی پذیرفت. هفته پیش که به دادگاه برده شد، در جواب شغلت چیست گفت انقلابیحرفه ای. خبرنگاران خندیدند. او وقتی چنین دید نام واقعی اش را گفت ایلیچ رامیرزسانچز. دهه شصت اگر بود کسی به شعار وی نمی خندید بلکه این گفته و عکس در سراسرجهان انعکاس می یافت و شهره می شد. ترانه ها برایش می خواندند و به نامش شعر ها میسرودند. البته که برای کسی که می خواست جای چه گوارا باشد خوش نیست که فقط وکیلشبرای او کف بزند، همان کس که در زندان حاضر شد به همسری وی در آید.چگونهجهان طی پنجاه سال از خشونت مقدس به چنین نقطه ای رسید که مردم کلمبیا هفته گذشتهکشته شدن آلفونسو کانو رهبر چریک های فارک را جشن گرفتند و به خیابان ها ریختند. همان گروهی که نیم قرن با حکومت مرکزی کلمبیا با بمب و تیر و ترور مبارزه کردند. چطور جهان به جائی رسید که برای مرگ صدام نگرید سهل است که شادمانی کند. چطورجهانیان قذافی و مبارک را که روزگاری با لباس نظامی قهرمان ملت های خود بودند، بانفرت بدرقه کرد. چرا چنین اجماعی در برکندن بشار اسد نیست گرچه وی را نیز به تندرویمتهم می کنند پلاکاردهای چند متری در خیابان های سوریه می گردانند که وی را کذاب میخواند و در پلاکاردها بر پیشانی اش صلیب شکسته می کشند، اما پیداست که در سر مردمسوریه وی هنوز مشهور به خونخواری نیست، وارث آن هست و همینش چنین بدعاقبت کرده است. به قول اردوغان دارد دیر می شود.”

نوشته های احساس برانگیز

حالت دوم: در این نوع نویسندگی، فارغ از اینکه نویسنده تبلیغات می کند، یا ضد تبلیغ می کند، سیاه می نویسد، یا می خنداند، می گریاند یا امید می دهد، مایوس می کند یا انگیزه می سازد، با استفاده از عناصر مختلف نویسندگی، اعم از شعر و داستان، تلاش می کند تا با ایجاد حس مثبت یا منفی در مخاطب ضمن انتقال اطلاعات به او، در او جهتگیری ایجاد کند. او را به کسی علاقمند کند یا شخصیتی را زشت بنماید، جنگ را ویرانگر بیان کند، یا انقلاب را شیرین جلوه دهد. رمانتیک نگاه کردن، سانتی مانتالیزم، استفاده از فضاهای حسی تاثربرانگیز، استفاده از طنز و ابزارهای دیگر در این شیوه به کمک نویسنده می آید تا او مخاطب را به همراهی با خود یا مخالفت با دیگران برانگیزد. این شیوه در جاهایی با روزنامه نگاری رسمی و متعهد و حرفه ای در تعارض است، اما در برانگیختن افکار عمومی له و علیه وضعیت موثر است.

در این شیوه، معمولا نویسنده به جای اینکه سراغ مغز و عقل خواننده برود با قلب و حس او سروکار دارد. در شیوه های نویسندگی اینترنتی به دلیل فاصله کم میان مخاطب و فرستنده پیام، این شیوه هم به کار گرفته می شود و هم موثر است. من تلاش می کنم تا هم به تحلیل این شیوه و هم به آموختن آن تا آنجا که می دانم و می توانم بپردازم. توجه کنیم که تقریبا اکثر آنها که این شیوه نویسندگی را غیر حرفه ای می دانند، خود نیز از همان استفاده می کنند. مثلا خانم مسیح علی نژاد در نامه ای به آقای نوری زاد چنین نوشت:

” آقای نوری زاد!”

من زینب نوری زاد نیستم اما شما را پدر خطاب می کنم، چنانکه شما مجتبی خامنه ای نیستید اما کسی را پدر صدا می کنید که این روزها به جز برای مجتبی و جمعی دیگر از اهالی یک خانه شقه شقه شده، پدری کردن به قامت اش زار می زند. نامه چهارم شما درست پس از صدور حکم زندان و شلاق، روانه بیت رهبری یا خانه پدری شد. شاید نامه رسان از اوین تا خانه بر خود لرزید اما آنگاه که واژه های این نامه بر صفحات مجازی نشست، حقیقتا کلمه کلمه اش، دل ما را هم لرزاند. بگذار از جنس کلمات خودت که ساده است و صریح، بی پروا است و پر درد، بی هراس است و از هراس ها می نویسد من نیز برای شما بنویسم.

می دانم تفاوت نامه های شما با نامه های ما از زمین است تا آسمان، می دانم برای نامه های شما حکم: شلاق است و برای نامه های ما حکم؛ ماندن در غربت تا روز موعود. حاصل نامه های شما نا امنی است و نتیجه نامه های ما یک امنیت قرضی و قراضه که مال کشور خودمان هم نیست. با این همه، از جنس خود شما برای خود شما می نویسم تا شاید برش کوچکی باشد از همه آن حرف های نزده میان پدران و دخترانی که در ایران به حکم مطلق بودن ولایت پدرسالاران، هرگز جسارت طرح نیافتند. یا شاید فصل کوچکی باشد برای آغاز گفتگو میان نسل من و نسل شما که پیش از این، آنکه باید ساکت می بود ما بودیم ورنه به جرم یک انتقاد ساده از پدر که شما بودید، بر پیشانی مان همان واژه گان آلوده ای کیهانیان می نشست که ایران را فقط از آن پدران معتقد به پدرسالاران مطلق می دانند و سهمی برای دختران منتقد به پدر قایل نیستند. حالا که پدر، خود منتقد پدرسالاران شده است، این روزنه نابی است تا دختران نیز با پدران منتقد خویش و از جنس ادبیات مبادی آداب پدران منتقد، باب گفتگوهای بسته شده گذشته را دوباره بگشایند.” مسیح علی نژاد، نامه به محمد نوری زاد، بی تاریخ.

یا آقای حسین قدیانی در نوشته ای در رجانیوز با عنوان ” خوابت چه قشنگ تعبیر شد مصطفی” که مرثیه ای در مورد مصطفی احمدی روشن، مسوول امور بازرگانی نیروگاه هسته ای نطنز که در تهران ترور شد، در تاریخ 22 دی 1390چنین نوشت.

” قبل التحریر/ یک سئوال زمینی و فرشی: خاتمی، هاشمی، جاسبی، ناطق، اهل سکوت، فتنه گران و… چند تا محافظ دارند؟! و در عوض این همه محافظ و کوفت ضد گلوله، مشغول کدام خدمت اند؟! آیا این شهید و دیگر خبرگان عرصه علم و دانش، محافظ نمی خواهند؟! مگر دشمن رسما تهدید نکرده درباره جان برجستگان عرصه پیشرفت و فن آوری؟! و مگر این کار را قبلا نکرده؟! آیا در جمهوری اسلامی قرار است امر حفاظت، بیشتر از خودی ها، -آنهم خودی های خبره!- صرف ناکثین و ناکسینی شود که خطر عثمان شدن پیراهن شان هست؟! آیا قرار است عمار، -مثل همین عمار- فقط به این دلیل که عمار بی ادعاست، بدون محافظ باشد؟! اینگونه می خواهیم دفاع کنیم از جان اساتید، بزرگان و دانشمندان هسته ای کشورمان؟! پس با عرض معذرت… و قبل از اینکه جوابم بدهید؛ «آخه ما مگه یکی دو تا دانشمند داریم، که از همه شان حفاظت کنیم؟!»، باید بگویم؛ خاک بر سر بی سلیقه مان! آهای دست اندرکاران! لطفا قبل از خواندن متن زیر، اول به چشمان معصوم و پاک علیرضای کوچک در عکس فوق نگاه کنید و بعد مطمئن باشید که دقیقا همین نگاه، جلوی تان و جلوی سهل انگاری امروزتان را روز محشر خواهد گرفت. آن روز، این طفل معصوم و این خون و همین خدا از شما خواهند پرسید؛ «چرا خاتمی ملعون، آن همه محافظ داشت، اما صیاد نداشت، اما… مصطفی احمدی روشن ها نداشتند؟!»… “

نوشته های احساس برانگیز می توانند بگریانند یا بخندانند، اما هر چه کنند، در حقیقت از طریق اثرگذاری بر احساسات مخاطب حرف خود را می زنند. ممکن است چنان که گفتم روزنامه نگاری حرفه ای چنین شیوه ای را نپسندد، اما مساله این است که بسیاری از بزرگترین و صاحب نام ترین روزنامه نگاران تاریخ ایران همه از همین شیوه برای نوشتن استفاده می کردند. شاید بی ربط نباشد اگر بگویم اکثر نویسندگان محبوب تاریخ روزنامه نگاری ایران، کسانی هستند که از نوشته های احساساتی برای اثرگذاری بر مخاطب استفاده کردند و اغلب کسانی که به نوشتن مقالات تحلیلی می پرداختند، مثلا ” محمد علی اسلامی ندوشن” یا ” محمود عنایت” یا ” احسان نراقی” یا ” داریوش همایون” قبل از انقلاب و ” حمید جلایی پور”، ” مرتضی مردیها” و ” محمد قائد” که از این شیوه ها اجتناب می کردند، تنها توسط معدودی از خوانندگان مورد استقبال قرار می گرفتند.

مثلا دکتر حسین فاطمی در اولین سرمقاله باختر امروز در سال 1331 چنین نوشت: ” خدای بزرگ نخواست گلوله ای که از طرف یک تروریست دست پرورده اینتلیجنت سرویس به طرف من رها شد کارگر افتد. گرچه هنوز در بستر نقاهت بودن، در گوشه بیمارستان رنج می برم ولی برای جامعه معدود ملتی که می خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند این طور رنجها، جان سپردن ها، قربانی دادن ها باید یک امر عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد این آرزو و ایده آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر و بدبختی، ظلم و جور بگذارد. من اگر از این گلوله جان نیز به سلامت نمی بردم افتخاری والا و مقدس برای نسل جوان ذخیره کرده بودم. امروز مثل همیشه در راه مبارزه بی باکتر، جسورتر، صریحتر از همه وقت آماده و حاضر برای هرگونه فداکاری و جانبازی هستم.”

میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل در یکی از مقالات خود در روزنامه ” صوراسرافیل” با عنوان ” یا مرگ با شرف یا زندگی با افتخار” در شماره 18 صوراسرافیل نوشت: ” ای ایران، ای بیشه شیران و کمینگاه دلیران- بوی خون مردان عرصه جنگ را تهییج می کند درنگ آن مرگ را در مذاق گردان هیجا به شیرینی انگبین جلوه می دهد. آیا بوی سیلابهای خون هخامنشیها هنوز در هوای تو منتشر نیست؟ و آیا خاک تو هنوز از رنگ خون ما جوانان غیور دوره اشکانیان و ساسانیان گلگون نمی باشد؟ سر من دور می زند. چشمهای من جز سرخی نمی بیند. خون پدران غیور من در عروقم به تندی برق حرکت می کند و مشامم از بوی خون پر است. چرا؟ زیرا که فرزندان ترا دزدان خانگی و دشمنان خارجی تهدید می کنند و اولاد تو دامن پاک مادر و مقبره اجداد و خونبهای پدران خود را در خطر نزدیک مشاهده می نمایند و با اندوه و یاس سر بر زانوی بی کسی گذارده و تو با چشم ناامیدی در پسران شجاع خود می بینی. زیرا که به غیرت و شجاعت و عصمت پرستی آنها مطمئن نمی باشی. نه؟ سر بردار، تو هنوز غریب نیستی. تو هنوز بی معین نمانده ای. تو هنوز بیست کرور از فرزندان دارای اول و پسران زال و اولاد کاوه در آغوش مادر داری. تو هنوز به پاکی نژاد و صفای خون آنها معتقدی.”

فرخی یزدی یکی دیگر از روزنامه نگاران بزرگ ایرانی که همچون اسطوره ای برای مردم ماست در شرح حال خود نوشته است: ” مخلص بعد از چند سال خاکبازی در کوچه ها مثل همه بچه ها به مدرسه رفتم. ببخشید اشتباه کردم. همه بچه ها که نمی توانستند به مدرسه بروند. از همان کودکی به کاری مشغول می شدند تا تکه نانی به دست آورند. بله، فقط تکه نانی و دیگر هیچ. بچه ها که کاری پیدا نمی کردند، پولی هم نداشتند تا به مدرسه بروند. مدرسه ای که من می رفتم مال انگلیسی ها بود. بیچاره انگلیسی ها زحمت می کشیدند، آنها درس می دادند. هم برای دولت انگلیس خبرکشی می کردند، هم پول مردم را بالا می کشیدند، هم به مردم گردنگی می دادند؟ هم مثل سگ هار به جان مردم افتاده بودند. به مردم بدوبیراه می گفتند. باز هم طلبکار بودند. فکر می کردند از کره مریخ آمده اند یا از دماغ فیل افتاده اند. انگلیسی ها همه کاری بلد بودند غیر از معلمی. هر چه در کلاس درس می گفتند باید بدون چون و چرا حفظ کنیم. سووال و جواب ممنوع بود و معلم ها اصلا خوششان نمی آمد که از آنها سووال کنیم. می ترسیدند چشم و گوش ما باز شود. مثلا اگر دانش آموزی از آنها می پرسید شما اینجا در میهن ما چه کار می کنید ترش می کردند و تکلیف شاعر هم معلوم بود، اخراج. به نظر آنها چنین شاگردی که در کار آنان فضولی می کرد حق درس خواندن نداشت و نمی توانست متمدن شود. من خیلی زود متوجه شدم که کاسه ای زیر نیم کاسه است و اینها نمی خواهند کسی را باسواد کنند.” فرخی در مقاله ای که در تاریخ 21 اسد سال 1301 در مورد تجدید حیات توفان نوشت: ” تجدید توفان، همانطور که بشر در زندگانی کوتاه خود به حوادث و موانع سخت و هولناک دچار می شود هوسهای انسانی و مخلوق فکر بشر نیز در حیات خود به لطمات و صدماتی تصادف می نمایند که اگر قدرت بنی آدم نبود، زوال آنها در مقابل تندباد حادثات مسلم و محقق بود. طوفان در ایام قلیل عمر خویش برای چهارمین دفعه محاق تعطیل را جایگاه شش ماه خود ساخت. گناهش کدام و جرمش چه بود؟”

محمد مسعود نیز یکی از مهم ترین روزنامه نگاران تاریخ ایران است که او نیز با نثری احساساتی می نوشت. در مقدمه یکی از کتابهایش نوشته است: ” در دورترین خاطرات من، در میان ابرهای تیره و مبهمی که طوفان زمان و بادهای حوادث به سرعت آن را گاه تاریک و گاه روشن و زمانی دور و ناپیدا و لحظه ای نزدیک و واضح می سازد، محسوس ترین چیزی که از مقابل چشمانم دور نمی شود چهره محزون و پرچین و چشمان پر از اشک مادرم است. من در تمام عمر او هرگز یک لحظه لبهای او را با تبسم و چشمان بی اشک ندیدم. پدرم همیشه عبوس و خشمگین و ساکت بود و مادرم دائما نوحه خوان و اشک ریزان، من در میان خشم پدر و اشک مادر رشد می کردم و برای اینکه اولاد خلفی باشم، هم خشم پدر و هم اشک مادر هر دو را تحمل می کردم. کودکانی که در کوچه همبازی من بودند هیچ کدام سرنوشتی بهتر از من نداشتند. فقط برخی از آنها که به مکتب می رفتند با داشتن معلمی که صدمرتبه از پدرشان جلادتر بود بر دیگران مقدم و ممتاز بودند. نه ما هیچ وقت از بازی خسته نمی شدیم، نه مادرم هیچ وقت از کتک زدن من آزرده می شد. نوازش ما نفرین، بوسه ما سیلی بود. روزهای عزاداری و شیرین ترین شبهای ما ماه رمضان بود.”

من در این بحث باید به طنز نیز اشاره می کردم، اما چون بناست در مباحث بعدی به تفصیل به طنز بپردازم، از این کار در این بخش خودداری می کنم. حاصل اینکه، نوشتن و روزنامه نگاری علمی قاعدتا باید تلاش کند تا از قضاوت دور بماند، اما چنین اتفاقی رخ نمی دهد. در این بخش تلاش کردم تا گونه های مختلف نوشتن را، چنانکه در روزنامه نگاری وجود دارد بگویم. در درسی دیگر به طرح مباحثی دیگر خواهم پرداخت.

  شاید یکی از مهم ترین موضوعات برای نوشته طنز روزانه تیتر مناسب است. برای معتادان نوشته شما تیتر...
طبیعی است که دادن خبر گاهی اوقات هزاران بار بیش از موضع گیری در مورد آن خبر اهمیت دارد. ممکن است دادن...
  برای نوشتن یک نوشته طنز مسائل مختلفی را باید در نظر بگیریم. در حقیقت این مسائل است که به ما می...
بسیاری از نویسندگان، هر چند که تجربیات فراوانی داشته باشند، اما ممکن است فارسی نویسی را خوب ندانند و...
طنز از شیوه‌های بسیار موثر در انتقاد در زبان فارسی است. این شیوه چه به صورت شعر، چه بصورت مقاله ژورنالیستی،...
بسیاری از خوانندگان حوصله و وقت خواندن مطالب و خبرها و گزارش ها را بطور مداوم و دائمی بسیاری ندارند....
فرم های مختلفی برای طنز وجود دارد. من تلاش می کنم این فرم ها را معرفی و از هر کدام یک نوع را برای مطالعه...
آنچه در این جلسات خواهم گفت، بیش از آنکه متکی به مطالعات من باشد، متکی به تجربه من از روزنامه نگاری کاغذی،...

تاریخ

2015

برچسب‌ها

دوره‌های آموزشی