از شیراز به کالج آمریکاییها در تهران
علیاصغر در فروردین ۱۲۷۱ در شیراز به دنیا آمد. خانواده پدری او تا چند پشت از اطبای شیراز و منطقه فارس بودند. او تحت نظر پدر، فارسی و عربی و انگلیسی را در شیراز آموخت. سرعت پیشرفت او چنان بود که در ۱۶ سالگی از لحاظ احاطه بر ادبیات و فرهنگ و زبان فارسی از چنان تبحری برخوردار بود که یادداشت روزانه زندگی خود را «در کمال قوت و شیدایی» مینوشت.
علیاصغر حکمت، از همان دوران نوجوانی ایمان مذهبی راسخی نیز داشت. هر صبحگاه قرآن میخواند. اهل روزه بود. سبک زندگی مذهبیاش گاهی تنه به زهد نیز میزد. در خرداد ۱۲۹۲ برای خود دستورالعملی شش مادهای نوشت به نام «در باب امور راجع به شهوت» خود را متعهد کرد هیچگاه «دامن به مناهی ثلاثه زنا، وطی و استمنا» نیالوده و اگر از این دستورالعمل تخطی کرد یک سال روزه یا پانصد تازیانه را به عنوان مجازات بر خود بپذیرد. او برای «حفظ آزادگی» ازدواج رسمی را نمیپسندید و تنها ازدواج موقت را برای خود مجاز میدانست: «آن هم به چهار شرط نجابت و پدرداری، عفت و پاکدامنی زن صیغهای، تمایل آن زن به طیب خاطر به او، و فاصله یک ساله میان هر متعه». جدای از این سبک زندگی زاهدانه جنسی، او در ابواب خوردن، آشامیدن و پوشاک نیز برای خود شیوه سختگیرانهای مقرر کرده بود. (حکایت حکمت، صص ۹۹ و ۱۰۰)
علیاصغر جوان، با اصرار پدر را قانع کرد تا برای تحصیل از شیراز خارج شود. پدر بالاخره به تحصیل در تهران رضایت داد. او در میانه دخالت کمرشکن روس و انگلیس به تهران رسید. ایران تبدیل به توپ بازی سیاسی انگلیس و روسیه شده بود. نیروهای نظامی این دو کشور هر لحظه تهدید میکردند. او با اینکه تمایلات مشروطهخواهانه داشت، از سیاسیون تهران فوقالعاده نومید شده بود. او که در کالج آمریکایی البرز ثبتنام کرده بود، و در «انجمن فردوسی» در این کالج عضویت داشت، شرح حال جوانان متجدد و وطن پرست این انجمن را میدهد که در «مزیت دیکتاتوری» نسبت به حکومت مشروطه سخن میگفتند. (همان، ۱۲۰)
«رضا مختاری اصفهانی» در کتاب «حکایت حکمت» که شرح حال علیاصغر حکمت است، روایتی از حکمت را باز میگوید که به تمام معنا روایتگر بیکفایتی حکومت وقت در اداره کشوری چون ایران است: «وقتی حکمت در جمعه اول آذر ۱۳۹۴ در خانه «مشارالدوله» – از سیاسیون وقت – نشسته بود، و در خیال اینکه اگر او نماینده مجلس بود چه میکرد، پاسخ خود را چنین یافت: “آخوندی موسوم به شیخ ولیالله به دیدن او آمده بود. از ایشان سوال کرد که اوضاع چیست؟ روسها به دروازه تهران رسیدهاند. تکلیف چیست؟ مشارالدوله جواب داد اهمیتی ندارد، بیایند. آخوند متحیر و مبهوت شده، گفت خدا رحمت مرحوم شاه سلطان حسین را، به مراتب از شما کارآمدتر بوده”».(همان، ص ۱۱۵)
در کالج آمریکایی البرز، در دارالفنون و در دارالمعلمین تدریس میکرد
علیاصغر حکمت به شهادت خاطرات خود، نشان میدهد که علاوه بر انجمن فردوسی در بعضی دیگر انجمنهای وقت تهران هم شرکت میکرد. از «انجمن ادبی اسرائیل» گرفته تا «انجمن بهائیان زردشتی». حکمت به همان اندازه که در ایمان مذهبی خود راسخ بود، از جهل مردم نیز به گریه میافتاد. به عنوان نمونه، نسبت به نوع عزاداری محرم نگاه انتقادی دارد و قمه زنی را عملی «از شدت نادانی» میداند که «هیچ فایده دنیوی و اخروی» ندارد و «به حکم عقل و شرع هردو، حرام است». (همان، ص ۱۱۸)
در پی حکومت مقتدر
در سالهای منتهی به ۱۳۰۰، وضعیت کشور بسیار تاسفبرانگیز بود. بسیاری از نخبگان در پی ایجاد حکومت مقتدر در ایران بودند تا نابسامانیها را سامان دهد. برخی از آنها این حکومت مقتدر را در «وثوق الدوله» میجستند. قرارداد ۱۹۱۹ که در مرداد ۱۲۹۸ و در زمان نخست وزیری وثوقالدوله بین ایران و انگلیس بسته شد، و اعتراضات فراوانی هم برانگیخت، اساسا ناشی از همین درک از حجم نابسامانیها بود. این بخشی از بیانیهایست که وثوق الدوله به هنگام اعلام قرارداد ۱۹۱۹ صادر کرد.
«امنیت در تمام نقاط داخله مملکت مسلوب، دولت مرکزی فاقد کل وسایل و اختیارات همچنان که افراد و تشکیلات ترور در پایتخت آسایش عامه را دچار اختلال نموده بودند. دستجات یاغی و قطاعالطریق به اعراض و نوامیس عامه حکم فرمایی داشته، اغلب ولایات و نقاط مهم مملکت بیحکومت و سرپرست و دستخوش غارتگران محلی باقی مانده، قوای متلاشی شده تامینه با رقتناکترین احوالی بر مقدرات خود نالان و افراد آن از گرسنگی به حالت احتضار، خزانه تهی، عایدات مالیاتی لاوصول، اقساط مخارج مهم و ضروری دولت در عهده تعویق و تعطیل، ابواب تجارت ملکی مسدود و همه کس برای ضروریات زندگی نگران و سرگردان، سختی ارزاق عمومی در مرکز ولایات با قیافه فجیع خود حیات هیئت اجتماعیه را تهدید، قحطی و استیلای امراض چرخی نظام اجتماعی و زندگانی افراد را متوقف…».
وثوق الدوله و اساسا ایده حکومت مقتدر حامیانی چون «محمدتقی بهار» نیز داشت و در همان سالها بود که علیاصغر حکمت برای نشریه «نوبهار» نیز مطلب مینوشت. «سیدضیاءالدین طباطبایی»، دیگر سیاستمدار و روزنامهنگار مورد علاقه علیاصغر حکمت بود که او نیز منتقد سرسخت اشرافیت حاکم بود.
علیاصغر حکمت در همان سالها در کالج آمریکایی البرز، در دارالفنون و در دارالمعلمین تدریس میکرد. فارسی، عربی، فرانسه، فیزیک از مواد تدریس او بودند. اما اولین سمت اداری در سلسله مراتب حکومتی، مدیریت دایره پرسنل در وزارت معارف، در کابینه دوم وثوقالدوله بود. او در سمت ریاست دایره پرسنل، سعی کرد، نظامنامه نوینی برای آن تاسیس کند که براساس آن کلیه اعضای وزارتخانه معارف، دارای پرونده منظم شوند که شامل «تاریخ تولد، سن و معلومات و سوابق خدمت و سمت رسمی و حقوق افراد بود». حکمت پس از آنجا در سال ۱۳۰۰ و پس از کودتای اسفند ۱۲۹۹، در دولت سیدضیا به ریاست اداره تفتیش منصوب شد که به نوعی نقش دبیرخانه دولت را داشت. او سعی کرد آنجا را نیز سامان بخشد.
تصویری از کالج آمریکایی البرز که حکمت در آنجا هم تحصیل کرد و هم تدریس میکرد
در دوره ریاست بر اداره تفتیش بود که علیاصغر حکمت برای نخستین بار رضاخان سردارسپه را از نزدیک دید. سردارسپه در آن زمان وزیر جنگ بود. حکمت درباره این نخستین دیدار خود مینویسد: «سیمای مردی را دیدم که با قیافه جدی و مصمم به طرف آیندهای درخشان که در انتظار او بود میرفت. چهرهای گندمگون داشت و کلاه قزاقی و از خطوط جبین او آثار عزمی قوی و ارادهای آهنین نمودار و قامت بلند و مردانه ایشان نشان میداد که یک سروگردن از معاصران خود بلندتر است و میرود که به کارهای بزرگ و آثار عظیم دست یازد». (حکایت حکمت، ص ۱۵۶)
علیاصغر حکمت در این سالها از نزدیکان «علی اکبر داور» نیز بود که سعی فراوان داشت جوانان تحولخواه را گرد هم بیاورد. حکمت عضو حزب «رادیکال» شد و از همین حزب بود که به عنوان نماینده جهرم از سوی مردم در مجلس موسسان انتخاب شد. مجلس موسسانی که برای لغو سلطنت قاجار و اعلام سلطنت پهلوی تشکیل شده بود. حکمت در دوره سالهای پادشاهی رضاشاه و در سال ۱۳۰۷ به ریاست اداره کل معارف رسید. دوسال در این سمت بود تا اینکه به درخواست علی اکبر داور به وزارت عدلیه منتقل شد. داور که سخت درگیر اصلاح قضایی کشور بود حکمت را برای کسب «معلومات قضایی» به اروپا فرستاد. حکمت در این سالها که ۳۸ ساله بود، از فرصت حضور در فرانسه استفاده کرد و به دانشگاه سوربون رفت و ادبیات خواند.
علیاصغر حکمت در اروپا بود که به کفالت وزارت معارف در دولت محمدعلی فروغی در سال ۱۳۱۲ برگزیده شد. به ایران بازگشت و پس از چند ماه از کفالت به وزارت برکشیده شد. او در این پست، از جمله دستاندرکاران تاسیس دانشگاه تهران بود. اگرچه از چند سال پیش از آن، طرح تاسیس دانشگاه تهران در اذهان دولتمردان خلجان میکرد، اما به طور مشخص تاسیس یک بنای مستقل برای دانشگاه تهران را علیاصغر حکمت در بهمن ۱۳۱۲ در جلسه هیأت وزیران به رضاشاه پیشنهاد داد. شاه از این طرح استقبال کرد و در نهایت زمینهای جلالیه برای تاسیس دانشگاه تهران برگزیده شد.
علیاصغر حکمت در جایگاه وزیر معارف، توسعه مدارس ابتدایی و متوسطه در سراسر کشور را نیز مدنظر خود داشت و به کوچکترین شهرستانها برای نظارت بر مدارس سفر میکرد. توسعه مدارس، مسئلهای بود که در دوره حکومت رضاشاه به شدت پیگیری شد و دولتمردانی چون علیاصغر حکمت، پشتکار عجیبی در توسعه این مسئله از خود نشان دادند. مولف کتاب «حکایت حکمت» در توصیف نگاه دقیق حکمت به این مسئله مینویسد: «حکمت در نهاوند، از وضعیت مدرسه شش کلاسه آنجا ناخرسند شد و به تغییر مدیر آن مدرسه امر کرد. یا چون در قروه کردستان مشاهده کرد که مدرسه را در کلبهای که آغل گوسفندان است، دایر کردهاند، متاثر شد و مدیر آن را تغییر داد. چنین تجربهای در قصبه گیلانغرب هم تکرار شد. خرابی مدرسه تغییر مدیر را به دنبال داشت». (حکایت حکمت، ص ۱۹۳)
علیاصغر حکمت (نفر پنجم از سمت چپ)، در سنین میان سالی
علیاصغر حکمت به دلیل علائق ادبی که داشت در حوزه ادبیات فارسی دستاندرکار طرحهای ادبی و پژوهشی جالب توجهی شد. مصادف با هفتصدمین سال تالیف گلستان سعدی در سال ۱۳۱۶ شمسی، او از محمدعلی فروغی خواست به تصحیح گلستان بپردازد و از «محمد قزوینی» – دیگر پژوهشگر برجسته – درخواست کرد مقالهای درباره معاصران سعدی بنگارد. علیصغر حکمت در سال ۱۳۱۷ به ریاست فرهنگستان زبان فارسی نیز رسید. گرچه دوران ریاست او بر این فرهنگستان چندان طول نکشید. حکمت همچنین پس از تصدی وزارت معارف به بسط ورزش نیز همت کرد. او که خود ورزش و تمرینهای روزانه ورزشی را بسیار ارزشمند میدانست، در دوره وزارت به «پرورش جسمانی» توجه ویژه کرد. ورزشگاه امجدیه اساسا نتیجه تلاشهای علیاصغر حکمت است. تلاش او در این حوزه چنان چشمگیر بود که سالها بعد محمدرضاشاه به او نشانی ویژه در حوزه ورزش اعطا کرد.
پست بعدی علیاصغر حکمت، وزارت کشور بود. در بهمن ۱۳۱۷ متصدی وزارت کشور شد و از مهمترین کارهایی که در این سمت انجام داد، اولین سرشماری سراسری در سطح کشور بود که با موفقیت در سال ۱۳۱۸ انجام شد. او به علت اختلاف با نخستوزیر آلمانگرای وقت – احمد متین دفتری – تمایلی به حضور در کابینه نداشت. این نارضایتی به این باز میگشت که او اساسا از لحاظ فکری با نازیسم هیتلری به طور کلی سر ناسازگاری داشت. رضاشاه تصمیم گرفت برای نمایش بیطرفی خود، حکمت ضدنازیسم را به سفارت ایران در برلین بگمارد. آلمانها مخالفت کردند. «یهودی بودن اجداد حکمت»، علت این مخالفت بود. مسئلهای که خود حکمت آن را رد میکرد اما بعید هم نمینماید. در نهایت در خرداد ۱۳۱۹ به فرمان رضاشاه از وزارت کشور کنار گذاشته شد.
در سالهای پس از کنارهگیری رضاشاه نیز علیاصغر حکمت در پستهای متعددی به کار گمارده شد که شاید مهمترین و طولانیترین آنها، پست سفارت او در هند بود که چهار سال به طول انجامید. او در این دوره با حفظ سمت، وزیر مختار ایران در تایلند نیز بود. او در اواخر عمر خود سعی کرد بیشتر به امور فرهنگی و ادبی دست یازد و کمتر در سیاست عملی و اجرایی دخالت ورزد که از آن جمله میتوان از مقایسه دو شاهکار عاشقانه – «لیلی و مجنون» و «رومئو و ژولیت» – نام برد. از او یادگارهای نیکویی نیز بر جای ماند. جدای از دانشگاه تهران که او از دستاندکاران اصلی بود و نیز طرح و تاسیس ورزشگاه امجدیه که اولین ورزشگاه بزرگ تهران بود، تاسیس موزه ایران باستان، و نیز مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی (دانشگاه علامه طباطبایی) از دیگر یادگارهای ماندگار حکمت است. در این لینک میتوانید خلاصهای از فعالیتهای ادبی و نیز یادگارهای اجرایی او را ببینید.
علیاصغر حکمت آن اندازه عمر کرد که سقوط پادشاهی پهلوی را دید و در نهایت در سوم شهریور ۱۳۵۹ در سن ٨٧ سالگی درگذشت. او در اواخر عمر دچار بیماری و ضعف فراوان شده بود. از جمله نابینایی دامنگیر او شده بود و قدرت شنواییاش نیز سال ها بود که با مشکل مواجه شده بود. حکمت در مقبره خانوادگی خویش در «باغ طوطی» شهر ری دفن شد.