Search

English

دلکش؛ صدایی ماندگار

صدای زیبای دلکش با بخشی از خاطرات این مرز و بوم درهم تنیده شده است. او که نام اصلی‌اش عصمت باقرپور پنبه‌فروش است، زاده سوم اسفنده‌ماه ۱۳۰۳ در بابل است. او را با لقب‌هایی مانند «زن حنجره‌طلایی»، «بانوی آواز ایران» و «آتش کاروان هنر» نام می‌برند. دلکش از همان کودکی استعداد شگرفی در خوانندگی داشت. هنوز نوجوان بود که از بابل به منزل یکی از خواهرانش در تهران آمد و ماندگار شد که درس بخواند. او با کامیونی که بار برنج داشت و راهی تهران، به تهران رسید در مدرسه‌ای در خیابان ناصرخسرو ثبت‌نام کرد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند تا اینکه به قول خودش «سواددار» شد. در همان کلاس درس در پنجم ابتدایی معلم «سرود و موسیقی» مدرسه صدای او را کشف کرد و از او پرسید آیا می‌خواهد که در رادیو بخواند. دلکش در گفت‌وگویی با شاهرخ گلستان می‌گوید: «معلمی داشتيم به اسم آقای ظهيرالدينی که معلم موسيقی ما بود. هفته‌ای يک روز می‌آمد به ما درس موسيقی می‌داد. سرود مثلا. او مرا کشف کرد. يک روز که داشتم با دخترها سرود می‌خواندم مرا صدا کرد. گفت خانم باقرپور بيا من با تو کار دارم. گفت صدای شما خيلی قشنگ است. خيلي رساست. می‌بينم که از تمام دخترها يک نت بالاتر می‌خوانيد. من نمی‌فهميدم چه می‌گويد. گفت دلت می‌خواهد بروی راديو بخوانی؟ دلکش اما آن‌قدر کوچک بود که نمی‌دانست رادیو یعنی چه. با یک قرار قبلی معلم او را به «اداره‌ موسیقی کشور» برد و او را به روح‌الله خالقی، استاد موسیقی ایرانی، آهنگساز و نوازنده ویولن معرفی کرد.

در سال‌های نخستین دهه بیست، کار حرفه‌ای خود را در رادیو آغاز کرد

در آن‌جا دلکش که هنوز عصمت بود یکی از سرودهایی را که می‌دانست خواند که مورد توجه خالقی قرار گرفت. خالقی دست دختر را گرفت و او را با خود نزد عبدالعلی وزیری گذاشت. عصمت در مدت زمان شش ماه همه‌ گوشه‌های آواز سه‌گاه را به پایان رساند. دلکش آن روزها را این‌گونه به یاد می‌آورد: «راديو هم تازه افتتاح شده بود. من اصلا تا آن روز راديو نديده بودم و نمی‌دانستم چيست. گفتم راديو چيست؟ گفت در آن می‌خوانند! باز هم نمی‌فهميدم. گفت من شما را می‌برم به اداره موسيقی کشور در بهارستان، که بعدا فهميدم روسای آنجا روح‌الله خالقی و کلنل علينقی وزيری و سنجری بودند. مرا به آنجا برد. جای وسيعی بود. يک جا ويلون می‌زدند؛ يک جا پيانو می‌زدند؛ يک جا تار می‌زدند؛ يک جا صدای آواز می‌شنيدم؛ نمی‌دانستم اينجا کجاست. جريان چيست. گيج شده بودم. مرا نزد روح‌الله خالقی برد و گفت اين دختر صداش خوب است. خالقی به من گفت بخوان! گفتم چی بخوانم؟ آقای ظهيرالدينی گفت يکی از سرودهای مدرسه را بخوان. شروع کردم به خواندن يکي از سرودها: دست پهلوی پشت بخت ماست. خالقی اسم مرا فورا نوشت.» پس از اینکه دلکش دو سه سالی نزد عبدالعلی وزیری درس موسیقی آموخت به خوانندگان رادیو پیوست. در آن روز هنوز دلکش بیست ساله نشده بود و کم‌تر از پنج سال از تاسیس رادیو می‌گذشت. اولین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود. محمود خوشنام کارشناس موسیقی درباره آن روزها و دنیای موسیقی ایران می‌گوید: «اگر علینقی وزیری پیش از این نام «روح‌انگیز» را به بتول عباسی داده بود، اینک روح‌الله خالقی، نام «دلکش» را برای «عصمت» مناسب می‌دید؛ چرا که صدایی به راستی دلکش داشت. به‌ این ‌ترتیب دلکش در سال‌های نخستین دهه بیست، کار حرفه‌ای خود را در رادیو آغاز کرد. در آن سال‌ها موسیقی سنتی بر اثر استمرار و تکرار و تقلید، جاذبه خود را از دست داده بود و نیاز بسیار به نوآوری داشت. «قمر» ستاره درخشان یکی دو دهه پیش، رفته رفته از توان خواندن افتاده بود.

«ضربه‌خوانی‌های» ملوک نیز دیگر ملال‌آور شده بود. «روحبخش»، هر چند که تازه چند سال بود وارد گود شده و صدای «آوازی» درخشانی هم داشت، ولی بیش‌تر «روح‌انگیز» را تقلید می‌کرد. جای صدای تازه زنانه‌ای که از جنس دیگر باشد و با بافت تصنیف‌های نو سازگاری نشان دهد، خالی بود. دلکش، همان صدای تازه‌ای بود که می‌توانست این جای خالی را پر کند. او تا آهنگساز همراه خود ر ا بیابد، به فکر افتاد که خواندن را از‌ ترانه‌های محلی آغاز کند که آن‌ها را می‌شناخت و در خلوت می‌خواند. این کار او در سال‌هایی که «بومی‌خوانی»، در محدوده موسیقی سنتی، فراگیر نشده بود، نخستین سنگ بنای شهرت او شد. شماری از‌ ترانه‌های بومی شمال ایران به یاری صدای دلکش به گوش شهرنشینان و حتی موسیقی‌دانانی می‌رسید که از زیبایی‌های موسیقی بومی غافل مانده بودند! خوانده‌های بومی دلکش، سخت گل کرد و به ویژه اجرای دقیق و دلکش «امیری» نشان داد که او تا چه حد با ظرائف اجرایی‌ ترانه‌های بومی آشناست. دلکش خود می‌گویند: «این‌ها را برای نخستین‌بار بعد از آواز می‌خواندم و می‌دیدم که مردم هم خیلی استقبال می‌کنند. به رادیو نامه می‌نوشتند و تکرار آن‌ها را می‌خواستند. …» آشنایی دلکش با مهدی خالدی که از شاگردان ابوالحسن صبا بود مسیر تازه‌ای برای دلکش باز کرد.خالدی باعث شد که دلکش، خواننده‌ خوش‌صدا و خوش‌ذوق نیز به جامعه‌ هنری بیش‌تر معرفی شود و روند معروفیت او سریع‌تر بشود. دلکش و خالدی به مدت هشت سال با یکدیگر همکاری کردند که توانستند ترانه‌های ماندگاری برای موسیقی ایران خلق کنند. دلکش نیز بعدها از این جدایی با حسرت و افسوس یاد می‌کند. محمود خوش‌نام می‌گوید که در سفری اروپایی دلکش را دیده است و نظرش را درباره جدایی از خالدی جویا شده است. دلکش در این دیدار گفته است که قدر همکاری خود را ندانستیم و من هنوز نیز خالدی را بهترین آهنگ‌ساز ایران می‌دانم. همکاری خالدی با ترانه‌سرایان خوش‌ذوق و هنرمند نیز در خلق ترانه‌های ماندگار به خالدی کمک کرده است. همکاری با بزرگانی همچون اسماعیل نواب صفا، رهی معیری، معینی کرمانشاهی و بیژن ترقی از جمله‌ی شاعرانی است که با خالدی هم‌کاری داشته‌اند.

تصنیف «رفتی» با شعری از «اسماعیل نواب صفا» از اولین کارهای تصنیفی او ست

تصنیف «رفتی» با شعری از «اسماعیل نواب صفا» از اولین کارهای تصنیفی دلکش شمرده می‌شود. تصنیف «آمد نوبهار» با شعر نواب صفا دلکش را در سال ۱۳۳۷ به محبوبیتی وصف‌نشدنی رساند. خوشنام کارشناس موسیقی درباره تصنیف «آمد نوبهار» و فراگیر شدنش می‌گوید: «آمد نوبهار، با ریتم جنبنده‌ای که داشت، آنچنان سوکسه‌ای به دست آورد که به گفته «نواب صفا» سی سال تمام، برنامه‌های نوروزی رادیو با آن آغاز می‌شد. خالدی خود آن را بهترین آهنگ خود می‌دانست. دلکش نیز آن را چون آس برنده، همه جا در آستین داشت. به باور «پرویز یاحقی:» آهنگساز معروف سال‌های بعد، «آمد نوبهار» قطعه نایابی است که نه در حال حاضر و نه در آینده نظیرش پدید نخواهد شد. با توفیق توفنده «آمد نوبهار» گردونه تصنیف پردازی‌های «خالدی ـ دلکش» شتاب بیش‌تری گرفت و شور و نشاط ویژه‌ای به برنامه‌های اجرایی موسیقی به ویژه در رادیو بخشید. از سوی دیگر توفیق این زوج، آهنگسازان و خوانندگان دیگر را نیز به تجدید‌نظر در شیوه‌های کار خود برانگیخت. سال‌ها دلکش نیز الگویی شده بود برای خوانندگانی که تازه‌پای به میدان می‌گذاشتند.» پس از انقلاب دلکش نیز مانند همه‌ زنان خواننده‌ دیگر نتوانست آواز بخواند. او خوانندگی را کنار گذاشت و با تنها فرزندش «سهیل فزون‌مایه» در تهران زندگی می‌کرد. دلکش در سال‌های پایانی عمرش در آمریکا در حالی قدش خمیده بود و کهن‌سال کنسرتی برگزار کرد و با صدایی رسا خواند. سیما بینا در این کنسرت حضور داشت و دسته گلی به او هدیه کرد. سیما بینا درباره این برنامه می‌گوید: «با وجود این‌که ایشان با عصا به روی صحنه آمدند و این تصویر هنوز هم در ذهنم نقش بسته‌ است. اما وقتی که آواز می‌خواندند، گر چه صدایشان بم‌تر از دوران جوانی بود، ولی آن‌قدر درست خواندند که تحت تاثیر قرار گرفتم. صدایشان اصلا فالشی [خطایی] و یا خارجی نداشت. برای من این مسئله خیلی جالب بود».

تصنیف «آمد نوبهار» با شعر نواب صفا او را در سال ۱۳۳۷ به محبوبیتی وصف‌نشدنی رساند

دلکش مدتی در بیمارستان بستری بود و سرانجام در غروب روز چهارشنبه ۱۱ شهریورماه ۱۳۸۳ در بیمارستان ایران‌مهر تهران درگذشت. جسد خانم دلکش بدون اطلاع بازماندگان و علاقه‌مندان و بدون مراسم ختم و تشییع جنازه در گورستان عمومی و در یک قبر دو طبقه به خاک سپرده شد. فروغ بهمن‌پور روزنامه‌نگار مستقل در زمینه‌ی موسیقی و نویسنده‌ کتاب سه جلدی چهره‌های ماندگار در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید که بانو دلکش در نهایت غربت در وطن خود به خاک سپرده شد. او می‌گوید که شنبه صبح مردم زیادی جلوی بیمارستان برای تشییع پیکر خانم دلکش جمع شده بودند اما آقای داریوش فزون‌مایه، همسر سابق خانم دلکش گفت که خاک‌سپاری پس از آمدن خانواده خانم دلکش به ایران باید برگزار شود و همچنین گفت که نباید در قطعه‌ هنرمندان بهشت‌زهرا به خاک سپرده شود. او می‌گوید که روز یکشنبه پس از مراجعه به بیمارستان متوجه شدند که جسد ساعت هفت صبح به بهشت‌زهرا منتقل شده است. اما در نهایت پیکر ایشان پس از چهار روز در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

آرامگاه دلکش در کرج

انتشارات بیشتر ...