از مزایای بخشش و دورکردن کینه از دلها و شعارهایی چون «ببخش و فراموش کن!»، «ببخش و رها شو»، «میبخشم و فراموش میکنم» یا «میبخشم و فراموش نمیکنم» کم نشنیدهایم. حتی بعضی از مشاوران و روانشناسان هم در فرآیند مشاوره شرط بهبود مراجعهکننده را گذشت و بخشش میدانند. آنچه در نظر گرفته نمیشود این نکته مهم است که بخشش دو سو دارد و یکسویه نیست. بخشش غالبا تصمیمی نیست که قربانی بهتنهایی بگیرد و پس از آن رها شود. گفتن این جملات به قربانی باعث میشود که او تحت فشار قرار بگیرد و در حل تعارضات جدید زندگیاش شکست بخورد. البته نه اینکه بخشش غلط است و به فرد کمک نمیکند؛ بلکه بخشش و مصالحه، هم به قربانی بستگی دارد و هم به مجرم. در نتیجه بخشش موفقیتآمیز غالبا فرآیندی دوسویه است.
اعتراف به خطا
پذیرش این نکته توسط فرد خطاکار، که عمل مشخص و واضحی را علیه قربانی انجام داده است، شرط لازم و مهمترین مرحله است. اعتراف به بدجنسی، قساوت یا ظلمی که انجام شده است، بدون هرگونه توجیه و عذرخواهی. بدون انجامشدن این مرحله و زمانی که عامل عمل خود را انکار، ماستمالی یا توجیه کند، امکانی برای بخشش فراهم نمیشود. وقتی این مرحله انجام نشده و قربانی توسط درمانگر به بخشش دعوت میشود، در واقع یک خطای درمانی جدی رخ میدهد؛ چرا که مسئولیت یک فرآیند دوسویه به قربانی، که خود در رنج است، تحمیل میشود.
اظهار پشیمانی
در این مرحله عامل باید به شکل باورپذیر، از عمل خاص و مشخصی که انجام داده است، ابراز پشیمانی کند. این امر باعث میشود که عامل از موقعیت قدرت خارج شود و قربانی در موقعیت همسطح با او قرار بگیرد. صرفِ همدردی فقط موجب تحقیر قربانی و قربانیماندن او میشود.
جبران خطا
در این مرحله عامل باید جبران خسارت کند. خسارت میتواند مالی باشد یا عامل از لحاظ حقوقی متناسب با عمل مجرمانهای که انجام داده، مجازات شود. ایده اصلی در واقع «بازپرداخت» یا «جبران» است. بعد از انجام این مراحل قربانی آماده بخشش است و میتواند در این باره تصمیم بگیرد.
فراموش نکنید که شما مجبور نیستید کسی را ببخشید. اینکه وانمود کنید کسی را بخشیدهاید و فراموش کردهاید، بدون اینکه روی احساسات خود کار کرده باشید، با آنها مواجه شده باشید و مسئولیت آنها را به عهده گرفته باشید، میتواند به شما آسیب برساند. انکار احساسات و رهاکردن احساسات انکارشده به حال خود هیچ کمکی به شما نمیکند؛ چرا که احساسات سرکوبشده زمانی سر باز میکنند و بروز و ظهور آنها میتواند مخرب باشد.
گاهی مراحلی که در رابطه با عامل گفته شد قابل طیشدن نیست. گاهی عامل زنده نیست تا بتواند این مراحل را طی کند. گاهی عامل نمیخواهد طلب بخشش کند و از موقعیت قدرت کنار برود. در چنین شرایطی تکلیف قربانی چیست؟ آیا باید همیشه قربانی بماند؟
خیر. هیچکس سزاوار قربانیشدن و قربانیماندن نیست. چنانچه شرایط بخشش مهیا نباشد نیز شما میتوانید قربانی نباشید. سخت است؛ اما شدنی است. گام اول این است که واقعا بخواهید و این یعنی خود را در موضع تسلط و قدرت و دارای حقِ انتخاب ببینید.
چطور به خودمان کمک کنیم؟
مثال: فرض کنید شریک کاریتان با فریبدادن، شما را متحمل قرض زیادی کرده است که باید برای پرداخت آن زیاد کار کنید و دیگر به او اعتماد ندارید.
- وضعیت خود را شرح دهید. چه اتفاقی افتاده است؟ چه چیزی آرامش را از شما گرفته؟ کجا احساس قربانیبودن میکنید؟
- احساسات غالب شما چیست؟ عصبانیت، ناراحتی، ناامیدی یا آسیبدیدگی. در این مرحله با عشق به خود تمام احساساتتان را بپذیرید بدون اینکه خودتان را قضاوت کنید. اینکه یاد بگیرید مسئولیت احساسات خود را به عهده بگیرید شما را آماده میکند تا آنچه را که باید، از اتفاقی که افتاده بیاموزید.
- داستانی که اتفاق افتاده را تجزیه و تحلیل کنید: واقعا چه اتفاقی افتاده؟ تفسیرها، قضاوتها و اتهامات شما چیست؟ آیا موقعیتهای مشابهی هم داشتهاید؟ فکر میکنید چه باورهایی دارید که موجب میشود اتفاقات مشابهی را تجربه کنید؟ مثلا: «من همیشه فریب میخورم» یا «زندگی عادلانه نیست» یا «من فرد سادهلوحی هستم». چنانچه چنین باورهایی داشته باشید آنها در زندگی شما پیش میآیند و ثابت میشوند.
- داستان خود را در یک قالب جدید نگاه کنید. درک تازه به شما امکان میدهد سهم خود را در اتفاقی که پیش آمده، پیدا کنید و بپذیرید. این به معنای نادیدهگرفتن یا کوچکشمردن اتفاقی که افتاده، نیست؛ بلکه نگاه دقیقتر و دوسویه به ماجرا ست. از خود بپرسید: «کجا خودم را فریب دادم؟»، «کجا به خودم و احساسم بیاعتماد شدم؟» این موجب میشود از چشمانداز جدیدی به ماجرا نگاه کنید.
- نوشتن، شرحدادن و مواجهشدن به شما برای بخشش فعال کمک میکند. اینکه تجربه قربانی را تغییر دهید و باور کنید که مجبور نیستید قربانی باشید. این باور که شما میتوانید تغییر ایجاد کنید باعث میشود پتانسیل شما آزاد بشود و آماده زندگی در اینجا و اکنون بشوید.