من نیکا هستم. پنج روز پس از ژینا، جان مرا ستادند. جان نوجوان مرا که سرشار بودم از شور زندگی. داستان دلاوری و درگیری و دستگیری و خودکشاندن ِ من و دروغهای پی در پی قاتلان و اعتراف اجباری گرفتن از خالهام و تحت فشارهای چندجانبه قرار دادن خانوادهام را به گمانم به روایتهای گوناگون شنیدید. گرچه هر گوشهای از این ماجراها، جای صد گونه پژوهش علمی دارد و یقین دارم که یک قرن برای نوشتن هر زاویه هر یک از این جنایات، کم است، اینجا فقط میخواهم شما، شنوندهی این صدا، توان تخیل انسانی را به کار گیری و این بار خود را به جای من بگذاری.