پیشتر گفتیم آنچه طی چهاردهه، بر ۴ نسل ایرانی و آن سرزمین رفته را، به داوری دورتر تاریخ میسپاریم و در این رشته پادکست، تنها میپردازیم به چند نمونه از خروار ناحقی علیه حقوق بشر، طی خیزش زن، زندگی،آزادی.
زندگی و آزادی، به نام جان و خرد، دو بند نخست بیانیه جهانی حقوق بشر، دو حق اول است که، موارد نقض هر دو در ایران، از بس که بسیار است، و ای بسا که از خبرها پنهان مانده، در شمارش نمیگنجد.
کشته شد، نابینا شد، قطع عضو شد، مصدوم شد، زخمی شد، بازداشت شد، احضار شد، محکوم شد، دستگیر شد، زندانی شد، قصاص شد، به دار آویخته شد، اعدام شد، و بسی بیش از اینها، از جمله کلماتی در خبرهای رسمی هستند که بسامدی شگفتانگیز دارد و نسبت نسبت به تعداد لغات دارای بار مثبت، قابل مقایسه نیست. مصداقهای این اخبار را، در هر جنس و سن و شهر و قشر و صنفی میتوان دید.
طبق آماری که «کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان» توانسته ثبت کند، معترضان اخیرا بازداشتشده، از ۱۲۵ شهر ایران هستند؛ شامل شهروندان عادی (از جمله حد اقل ۶۵ کودک زیر ۱۸ سال)، ۳۹۳ دانشجو، ۱۴۵ کنشگر مدنی، ۴۲ روزنامهنگار، ۴۰ فعال سیاسی، ۳۸ فعال حقوق زنان و ۵۰ وکیل دادگستری.
وکلایی که از حق بشری و حق اعتراض شهروندی، اعلام حمایت کردهاند؛ به بیانهای مختلف، مثل تجمع مسالمتآمیز در مقابل کانون وکلای دادگستری مرکز. ولی نیروهای امنیتی، در روزها و شهرهای مختلف دستکم ۴۴ نفر از آنها را، همچنین، تعدادی دیگر از وکلایی که دفاع از معترضان و آسیبدیدهها و زندانیها را بر عهده گرفته بودند، را بازداشت کردند؛ هفده تن از آنها هم زن هستند. این در حالی است که ریسی میگوید: مدعیات دیگر مقامات که هیچ، دستگیری این وکلا را چه گونه توجیه میکنید؟
رزا اعتماد انصاری، سعیده میرباقری، فیروزه خوردهچی، نگین کیانی، نازنین سالاری، بهاره صحرائیان جهرمی، قدسیه قدسبین، مریم صدرنیا، مریم آروین، فرزانه اکبریان، زهرا نظری، مینا بزرگی، فرشته تابانیان، گلاله وطندوست، مهسا غلامعلیزاده، آستاره انصاری، میلاد پناهیپور، سعید جلالیان، حسین جلیلیان، بابک پاکنیا، سعید عطایی، محمدرضا فقیهی، سعید شیخ، امیر دهقانی، محمد رضایی، سینا یوسفی، قاسم بعدی، امیر مهدیپور، حسین رضایی، محمود طراوتروی، علیرضا زارع، مهدی صفری، محمد هادی جعفرپور، مصطفی نیلی، حسن یونسی، هادی رضوی، رضا حمزهای، آرش کیخسروی، اویس حامد توسلی، محمدهادی جعفری، قهرمان کریمی، امین عادل احمدیان، روحالله محمدرضایی، امیر افشار نجفی، حسین رضایی، محمدعلی کامفیروزی.
برخی از این وکلا هنوز در زندان هستند.
و البته وکلای سرشناس حقوق بشری دیگری که به مجازات انجام وظیفه شغلی/اخلاقی، یعنی دفاع از حقوق موکلان، هر یک به نوعی از کار خود منع شدهاند! یا به جلای وطن مجبور گشتند (مثل شیرین عبادی، تنها نوبلآور ایرانی، مهرانگیز کار، شادی صدر، حسین رئیسی، سعید دهقان) و یا سالها حبس کشیدهاند (مثل عبدالفتاح سلطانی، نسرین ستوده، گیتی پورفاضل، محمد علی دادخواه، محمد سیف زاده و امیرسالار داوودی).
بدیهی است اینها را که تا هماکنون روایت میکنم، همه نامها و تمام جزئیات اطلاعات نیست؛ به سبب سانسور شدید در رسانههای داخلی ایران، و ممنوعیت کار تقریبا تمام خبرگزاریهای کشورهای آزاد در آن سرزمین. اما گرچه اسم آسیبدیدههای بسیاری در دسترس نیست، یادشان از قلم نمیافتد. هیچ کدام، تکراری نیستند…
ترور، عمدتا یعنی ترس. و تروریست، کسی است که، عمدا میترساند، تهدید میکند، وحشت و دلهره به جان دیگران میاندازد.
متکی بر النصر بالرعب، مقامات رژیم اسلامی ایران، همواره با چهرههایی عبوس، نیروهای امنیتی با ظاهری خوفناک را، برای سرکوب مخالفان، به خدمت میگیرند؛ صریحا برای مردم معترض، خط و نشان خونین میکشند… به صف هر صنفی از منتقدان هجوم میبرند تا به گمان خویش، همه گروهها، حساب ببرند؛ از جمله، آنها که پیشهشان، رسما، دفاع از حق است.
استقلال سه قوه، به منزله تضمین مشروعیت و سلامت یک دستگاه سیاسی، در هر کشوری که نظام دموکراتیک داشته باشد، یک قاعده اساسی محسوب میشود؛ بدون این بنیاد، موازنه قدرت و حسابرسی از قوه مجریه، یعنی مدیریت مملکت، به هم میریزد. در ایران اما، گرچه ضرورت تفکیک قوا، حتی در قانون اساسی نظام اسلامی هم، ذکر شده، تضادهای ساختاری درونی، آن را ناکارامد کرده است؛ کارنامه ۴۴ سال، حجتی است بر این.
وکلا، چه در قوه قانونگذاری، به نام نماینده مجلس، و چه در قوه قضاییه، به نام وکیل دادگستری، علی القاعده، باید حافظ و حامی حق باشند؛ نظر به حیاتی بودن حرفه وکالت در هر جامعه، کانون وکلای دادگستری، در ایران نیز، قدیمیترین و بزرگترین نهاد صنفی است.
یک وکیل دادگستری، متعهد میشود که حق موکل را در اولویت امورش قرار دهد؛ در صلح و آرامش که سهل است؛ میزان پایبندی به تعهد، خاصه در دعوای حقوقی، محک میخورد. یک وکیل، چگونه میتواند تسلیم حکم از پیشتعیینشده حاکم شرع گردد؟
وکلای حامی حق بشری، البته در برهههای مختلف، سکوت نکردند. کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای مرکز، چند روز پس از کشته شدن مهسا امینی به خاطر دستگیریاش توسط گشت ارشاد، با صدور بیانیهای، ابراز تاسف کرد. و خواسته و نظر خود را در این باره، زیر این چند بند نوشتند:
ماموران و آمرین خاطی تعقیب و مجازات شوند.
رویه نیروی انتظامی نسبت به طرح «گشت ارشاد» بازنگری و تغییر کند.
اجرای قانون نباید به روندی برای تخریب یا تعرض به حقوق شهروندان بدل شود.
مقررات کیفری فعلی فاقد تعریف مجرمانه برای عناوین «بدحجابی» یا «کمحجابی» است.
پاسخ و عملکرد مقامات اما، باز هم، علیه خود وکلا بود. و حتی بعضی اعضای خانوده انها. مثل: احضار رضا خندان، همسر نسرین ستوده، برای گذراندن محکومیت حبس.
کمابیش همچون اصناف و اقشار دیگر داخل ایران، فشاری که بر وکلای حقوق بشری وارد میآید، چند جانبه است؛ در یک سو، مقامات امنیتی، از آنها «همکاری» میخواهند علیه مردمی که جان و حق شان در تهدید است. و در سوی دیگر، وجدان و شرافت و شهامت، آنها را بیتفاوت رها نمیکند. یک طرف، او را «با مصلحتبینی چه کار»؟! طرف دیگر، اگر نتواند کار کند، چگونه به دیگران کمک کند؟ موقعیت، از این هم دشوارتر است؛ نه تنها خانوادههاشان هم در محدودیتهای تنگتر قرار میگیرند، بلکه آزادی خود وکیل، سلب میشود.
پیام درفشان، وکیل دادگستری در ایران امنیت و ایمنی وکلای حقوق بشری را داخل کشور، سخت هزینهدار توصیف میکند:
اگر تصور کنید به جای یک بازداشتشده یا آسیبدیدهای باشید که نامش در رسانهها نیامده، از دیگران چه انتظاری دارید؟ آقای درفشان میگوید: «ساکت نماندن» وظیفه جهانی وکلای حقوق بشری است: حالا نوبت شماست؛ تخیل کن. میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.