چهل و چهار سال از بهکرسینشستن حکومت اسلامی گذشت؛ با رفراندوم دوزادهم فروردین ۱۳۵۸، گویا نام کهن ایران و تمدن هفتهزارساله آن سرزمین عوض شد! نه تنها اسم رژیم سیاسی، بلکه عنوان آن مملکت، در مدارک قانونی داخلی و بینالملی، «جمهوری اسلامی ایران» ثبت شد! طوری که در فهرست فرمهای حقوقی، دیگر کشوری به نام ایران نمییابی! بلکه فقط islamic republic of iran دیده میشود! گویی قرنها تاریخ رفت، چون روح الله خمینی آمد!
در هشتمین قسمت از مجموعه پادکستهای «تصور کن» ماهمنیر رحیمی به این میپردازد که چگونه عمامهبه سرهای ۱۳۵۷ با ادعای وحدت و یکی بودن ملت و حکومت آمدند و به جای آن به تفرقه و نفرتپراکنی پرداختند…
چهگونه از عمامه سحرآمیز «وحدت کلمه» و «همه با هم» ۱۳۵۷، نفرتپراکنی بیرون آمد؟ و تا ۱۴۰۱ و جنبش زن، زندگی، آزادی حتی، نگذاشتند مردم جایی جمع شوند؟ همان سیاست کهن «تفرقه بینداز و حکومت کن»، حکم کرد و میکند که متحد شدن، جایز نیست.
اریک آرتور بلر، با نام مستعار جُرج اورول، که از ۱۹۰۳تا ۱۹۵۰، یعنی فقط ۴۷ سال زیست، داستاننویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر بود. او را همچنین، بهترین وقایعنگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن میشناسند.
آقای بلر، بیشتر بابت دو رمان سرشناس «مزرعهی حیوانات» و نیز رمان «۱۹۸۴» شهرت دارد.
به مناسبت صدمین سال تولدش، در این پادکست، یادی هم کنیم از این نویسنده متفکر مهم حوزهی ادبیات داستانی، علوم سیاسی، جامعهشانسی، سهیم در سرنوشت انگلستان و بلکه بیشتر.
به سبب شباهت فوقالعادهای که فضای رمانهایش با جو این ۴۴ سال حکومت اسلامی در ایران دارد، رمان ۱۹۸۴ را که، به فارسی نیز ترجمه شده، توصیه میکنم.
برخی از این کتاب به عنوان منشور ماندگار ضد رژیمهای توتالیتر یاد میکنند. یکی از روشهای حزب حاکم در آن ماجرا این است که: «ما آدم بدعتگذار را نابود نمیکنیم. تبدیلش میکنیم (به آنچه میخواهیم). ذهن او را تسخیر میکنیم.»
جرج اُرول، در رمان نامی خود «۱۹۸۴» از زبان یکی از بازجوهای حزب تماما حاکم، میگوید:
«تفاوت ما با تمام حکومتهای (استبدادی) گذشته در این است که ما میدانیم چهکار میکنیم.»…
شعار «مرگبر» این و آن در نماز جمعهها و دیگر مراسم حکومتی و سخنرانیها و بلکه کردار مقامات ج. ا. یادمان هست؛ بذرپاشی نفرت و نفرین! ارول نتیجهی اینگونه افکار و رفتار را پیشبینی کرده بود. تصور میکند اگر رژیم استالینیستی ادامه یابد، چه میشود؟ و توصیف میکند که چه بلاها بر سر افراد و جامعه و زندگی و زمین نازل میگردد. شرکت در مراسم دستهجمعی «تمرین نفرت» اجباری بود.
آخر این پادکست، و شاید در فرصتهای دیگر، به نوشتههای آقای اورول برمیگردیم.
یعنی برای بالاترین مقام جمهوری اسلامی «وحدت» فقط بین شیعیان عاشورا و اربعین معنی داشت، و نهایتا بین معتقدان به آسمانی بودن قران؟ سوای اینکه مومنان به مذاهب اسلامی دیگر، مثل سنیهای سیستان و بلوچستان و کردستان و تهران، ۴۴ سال زیر تبعیض سر کردهاند، آن سخنان روح الله خمینی، یعنی تنوع ادیان موجود در تاریخ ایران باید یک-شبه نیست گردد؟ زرتشتیها، یهودیها، مسیحیان، بهاییها، دینپرهیزها، خداناباوران و دیگران، باید نادید گرفته شوند؟
در قانون اساسی جمهوری اسلامی، تمام اعمال باید با شرع «شیعه دوازدهامامی» و اصل «ولایت مطلقه فقیه» سازگار باشد. وگرنه جرم انگاشته میشود؛ و نیز طبق ماده ۵۰۰ قانون مجازات اسلامی ایران:
« از آنجاییکه کلیت نظام سیاسی ایران بر اساس باور مذهبی شیعه میباشد، هر نوع فعالیت تبلیغی سایر ادیان و مذاهب به منزلهی نفی مذهی تشیع است، بنابراین فعالیت تبلیغی علیه نظام و جرم محسوب میگردد.»
به نوشته یک حقوقدان در «گزارش حقوق بشر در ایران»:
«این مسئله در تمام پروندههای زندانیان عقیدتی نظیر بهاییان، دراویش؛ نوکیشان مسیحی، یارسان و اهل تسنن دیده میشود.»
حتی اصول سوم، نوزدهم و بیستم همین قانون، که به «عدالت، برابری، رفع تبعیض از آحاد مردم» اذعان دارد، آزادیها را به شرطی میپذیرد که «مشروع» باشد؛ و «مشروع»بودن حق را در چه چارچوبی تعریف میکند؟ همهی حقوق منوط و موکول به التزام عملی به شیعهی اثنىعشری/ یا شیعه جعفری، یعنی یکی از مذاهب امامیه است. در اصل چهارم و بخشی دیگر از آن هم، بر «ضرورت انطباق همهی قوانین با مقررات اسلامی، و پذیرش اصل ولایت مطلقهی فقیه و نیروهای تحت امر او» تاکید شده.
گرچه حتی بین مراجع تقلید شیعیان کسان بسیاری مخالف ولایت فقیه بودند.
به این شکل شد که، رهبر یا ولی مطلق فقیه، هرکه را فکر کرد رقیب است، یا بالقوه امکان دارد روزی با مقام او رقابت کند، از موازنهی قدرت حذف کرد، اتهام دشمنی به او زد، محکومش نمود به نابودی، یا کوشید از چشم جامعه بیندازدش.
شاید سالها طول کشید تا همه فهمیدیم که قدرت گرفتن آیت الله خمینی، اساسا با «وحدت کلمه»ی انقلابیهای نسل ۵۷ انجام شد؛ اول «همه با هم» گفتند «شاه باید برود». اما بلافاصله پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، «مرگ بر همه جز رهبر» آغاز شد.
سرنوشت طیف احزاب سیاسی از راست سلطنتی تا چپ کمونیستی، به محض به کرسی نشستن نظام اسلامی، در «حزب فقط حزب الله» خلاصه شد. با برگزاری همهپرسیای که روح اله خمینی از قبل تعیین کرده بود «نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر»، ج. ا. رسمیت گرفت و نه فقط سازمانهای سیاسی ناموافق را منحل یا متلاشی یا کارشان را سانسور نمود، نه فقط سران یا هواداران منتقد را حبس و حصر و اعدام کرد یا فراری داد، بلکه کوشید حتی کسانی را «مهرهی سوخته» محسوب کند که ابتدا برای به قدرت رسیدن، مفید بودند.
تعبیر شده که علی خامنهای این را علیه سخنان ۲۹مهر۱۴۰۱ امام جمعه سنی زاهدان، گفته است.
آقایان خمینی و خامنهای حتی از نفرتافکنی علیه کسانی پرهیز نکردند که با کمکشان به حکومت شیعه رسیدند، شبیه علی شریعتی، یا ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیس جمهور جمهوری اسلامی،… یا ملی-مذهبیهای مداراگری چون مهدی بازرگان، یا روشنفکران دینی مثل عبدالکریم سروش و مسلمانانی مانند مجتهد شبستری، یا ایت اللهها شریعتمداری و طالقانی و منتظری و تا حتی حالا، مولوی عبدالحمید، که گفته شده شخص خود خامنهای خواسته «بیآبرویش» کنند…. نه این که این افراد لزوما همه مخالف هرگونه تبعیض، مثل حکم ارتداد (علیه آزادی گزینش دین)، سنگسار (علیه آزادی فردی) و نابرابریهای حقوقی جنسیتی (علیه زنان و LGBTها)، بودند یا مدرن و موافق و مدافع علامیهی جهانی حقوق بشر هستند، بلکه صرفا چون میان برخی مردم دیندار جایگاهی دارند و میپرسند چرا مسئولان، ستم یا سکوت میکنند؟
لاییک به سبک فرانسه یا سکولار امروزی به سیاق دموکراسی که سهل است،
نظام ولایی، حتی به جمعیت خیریهای با نام «امام علی»هم-اسم اولین ولی یا مولای شیعیان هم رحم نکرد! برخی اصلاحطلبها و رفسنجانیها را هم تاب نیاورد که روزگاری کاملا خودی بودند؛ چه رسد به قربانیان قتلهای زنجیرهای، و نیز کسانی که مدام زیر انواع تهدیدهای خط امامیها و تکفیر کیهانیها بودند و هستند… «هویت» سیمای اسلامی را یادمان نمیرود که ماهیت دگراندیشان را یکی یکی، برعکس، تصویر کرد.
برنامهای که سراسر هتک حرمت بود نسبت به سرمایههای فکری-فرهنگی معاصر آن سرزمین، در دستگاه های تبلیغاتی ج. ا. نه تازگی داشت و نه تمام شد. تاریخ گواهی میدهد که چه چپهای تندرو با سالها شعارهای شورانگیز علیه غرب، چه چریکها با مبارزات مسلحانهی انقلابی پیش از ۵۷، و چه اسلامگراها از همان اولین سال قدرتگرفتنشان، در نفرتافکنی بین کشورها، ادیان، اقشار و افراد مختلف، از یکدیگر سبقت گرفتند! افسوس! و نتیجه، در کارنامهی ۴۴ سال، جمع است؛ انقلابی که میگویند سالها روحیهی روسی-کمونیستی داشت و چند ماه اخر به دست اسلامیها افتاد، به قول جملهی معروف، نخست فرزندان خود را خورد (با اعدامهای انبوه و زندانهای انباشته)؛ و سپس با هشت سال جنگ، به جان مردم، امنیت و ایمنی و اقتصاد و آرامش و آبادی افتاد… و هر سال، دریغ از پارسال.
یکی از شخصیتهای رمان «۱۹۸۴» میگوید: «کسی که گذشته را کنترل کند، آینده را کنترل میکند، و کسی که حال را کنترل کند، گذشته را کنترل میکند.»
جرج ارول توضیح میدهد که چهگونه حکومت، حتی مردهها را مجددا نابود میخواهد. از طریق نفی، سانسور و تحریف تاریخ. در جایی مینویسد:
«ما اکنون از زمان انقلاب و زمان قبل از آن چیزی نمیدانیم، تمام اسناد و مدارک و پروندهها، یا از میان رفته، یا مجعول است؛ تمام کتابها بازنویسی شده، تمام مجسمهها، خیابانها و ساختمانها از نو نامگذاری شده و هر تاریخی تغییر یافته است»…
دنیایی که آرتور بلر یا جرج اورول در ۱۹۸۴، تصور و تصویر کرده، با ۴۴ سال رژیم تمامیتخواه اسلامی ایران شباهتهای بینظیر دارد.
تو گویی حضرات مقامات، به جای عبرتگرفتن از سرگذشت حاکمان مستبد، منطبق بر نسخههای استالینیستی پیش رفتهاند؛ در تاریخ نیز بسیار دست بردند و ماجراها را طوری روایت کردند تا در متون حتی، احدی «مطلوب» نمانَد! در خاطرهی جمعی مردمان ولی، هنوز به نیکی باقی مانده است یاد کسانی که دورهای، کوتاه یا بلند، نزد مردم منزلت داشتند؛ نامهای معروف ایران باستان که بماند، چهرههای ملی معاصر، شخصیتهای علمی دو دوره پادشاهی پهلوی و دلسوزان پیش از انقلاب ۵۷ که در آبادانی و اعتبار ایران و ایرانی سهیم بودند، آنقدر پرشمارند که برشمردن کارنامهشان در این مجال نمیگنجد…
ولی به قول جرج ارول «آزادی یعنی وقتی بتوانی بگویی ۲+۲=۴ »؛ به همین سادگی. اما مستبدان، برای واژگونکردن مفاهیم، وارونهکردن حقیقت، از طریق بیمعناکردن زبان، بارها تاریخ و مدارک و آمار و حتی لغتنامهها را تغییر میدهند و دایرهی واژهها را محدود و محدودتر میکنند تا افق تفکر را تنگتر و تنگتر کنند و قوهی تخیل و تصور را از کار بیندازند.
از زن-زندگی-آزادی فاصله نمیگیریم؛ غافل نمیشویم که پیروزی تا هماکنون این آرمان واحد، این منشور درخشان سهوجهی که جهانی شده، مدیون همین بوده که کاملا جهت مخالف «تفرقه و نفرت» گام بر میدارد.
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن؛میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.