خدعه بود یا خودفریبی یا مسخ دسته جمعی؟ نتیجه یکسان است؛ جز بیسامانی نسلها، ویرانی ایران، ناآرامی خاورمیانه و ای بسا تشویش جهان، از حکومت اسلامی چه حاصل شد؟
اصلا این بار تصور نکن! نیاز به تخیل نیست؛ در واقعیت، به عین، با جسم و جان، دیدیم و زیستیم که چهگونه تقریبا تمام یک ملت، علیرغم همه زینهارهای پیشین، دچار خطر آن «خدعه/خودفریبی/مسخ» تاریخی شد!
در نهمین قسمت از مجموعه پادکستهای «تصور کن» ماهمنیر رحیمی به موضوع انقلاب ۱۳۵۷ میپردازد. خدعه یا خودفریب؟ با ما همراه باشید!
ضدیت با کسبوکار به وسیله دین و مخالفت با حاکمیت فقها، حتی قبل از آن که آنها به حکومت رسمی برسند، تازگی نداشت. اگر عیار روحانیون، طی قرنها، تنگاتنگ قدرتها، پیشتر مشخص نشده بود، پس انباشت آن همه مذمت موعظان و لعن واعظان جلوهگر در محراب و نفرین منبر متظاهر و نقد زهد و رد ریا در ادبیات کهن ایران، در آثار کلاسیک یا مدرن و معاصر فارسی، همچنین ملامت مکر ملایان در فولکلور، فرهنگ عامه، از کجا ست؟! شهر قصه یادمان هست. دلزدگی و دوریگزینی روشنفکران، چه دیندارها مثل علی شریعتی و جلال آلاحمد، و چه لاییکها مثل احمد کسروی، از معممها برای چه بود؟
ولی پرسش محوری من در این پادکست این است که چرا بر یک جمله منسوب به کسروی، بیشتر دامن زده شد؟ و ظاهرا خود آخوندها، البته با بیان دیگران، آن را لقلقهی زبانها کردند؟ وقتی آن دندان لق را در دهان شیعیان میگذاشتند، میشد پرسید: چرا «ملت ایران یک حکومت به آخوندها بدهکار است»؟ طلبکاری روی چه حسابی؟ اگر منظور چنین بوده که این گوی و این میدان؛ روحانیان بر سر کار بیایند تا مشخص شود علوم دینی/فقهی به درد مدیریت مملکت نمیخورد، آیا درست بود، با همین استدلال، آن حکم کذایی را در مورد مومنان ادیان دیگر یا بیدینها هم صادر کنیم؟ چرا ایرانیها نتوانستند از حکومت دینی یا دین حکومتی کلیساها در اروپای قرون وسطی عبرت بگیرند؟ مگر آدمهای دیگر تا همان زمان ۱۳۵۷ تجربه نکرده بودند که جز سکولارشدن، راهی به دموکراسی نیست؟ حکومتهای ایدئولوژیک، حتی از نوع ناسیونالیستی آن (مثل آلمان دوران آدولف هیلتر) چه دستاوردی داشتند؟ تجربه حاکمیت کمونیسم و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز، برای غرب کافی شد تا کشوری دیگر سراغ آن نوع سیستمها نرود. درست مثل این که عقل سلیم دید که چرخ چارگوش، نمیچرخد؛ پس آن را گرد ساخت تا بهدرستی بگردد؛ به همین سادگی. چرا بهرهبردن از تجربه بشری در فنون و علوم تجربی، بی چکوچانه، پذیرفته میشود، اما نوبت به علوم انسانی که میرسد، گویی هر جامعهای باید تجربه تلخ تاریخ را از نو امتحان کند؟ مگر خطابودن آن قبلا آزموده نشده بود؟ …
در فرصتی دیگر شاید به کاربرد دانش دینی، سود یا زیان شغل فقها و سرباری مبلغان و مداحها برگردیم.
اما اکنون به سالهای حوالی ۱۳۵۷ برویم؛ انقلابیهای آن زمان ایران، از چپهای چریک گرفته تا اسلامگراها، چه فکر میکردند که چنین شد؟ اصولا آیا فکر کردند؟ مخاطبان بد فهمیدند یا او طوری سخن میگفت که گمان رود وعده دموکراسی و عدالت میدهد؟ و حتی سهم نفت و گاز را مستقیم سر سفره مستضعفان میآورد؟!… همو که بیدرنگ با سوارشدن بر مرکب حاکمیت، هر مخالف/منتقدی را حذف کرد، مگر مدعی نبود که اسلام دیکتاتوری ندارد؟
روح الله خمینی، رهبر نخست جمهوری اسلامی، حقیقتا آیا قبل و بعد به کرسی نشستن حکومتش، کاملا متفاوت بود؟ وی درباره سکولارها که سهل است، حتی در مورد ملی-مذهبیها مداراگری نداشت. مگر از این کلمات، غیر دیکتاتوری بیرون میآید؟
آیا او نبود که در پاریس، احزاب و افکار و اعمال را فقط به شرطی آزاد اعلام کرد که تایید اسلام را آنهم با تفسیر شخص خودش را، داشته باشد؟
حالآنکه، حتی هم اکنون هم سپاهیها و امنیتیها و حکومتیهای جمهوری اسلامی، برای مشروعانگاشتن خدعه در حملات سایبری یا دیگر عوامفریبیها، به سخنان سال ۱۳۴۳ روحالله خمینی متوسل میشوند
وی بعدا همه ادعاهای خود و هوادارانش را در لغات اقناعگر «مصلحت نظام» (به عوض «منفعت مردم»)، جمع کرد و حفظ آن را از «اوجب واجبات» خواند؟
یادمان هست که کلمه کلیدی «مصلحت»، زمانی استفاده میشود که یا با «حقیقت» تقابلی داشته، یا تقلبی در کار باشد. نیز یادمان هست که عزم خود روح اله خمینی برای «مصلحت نظام» چنان راسخ و سرسخت بود که برای حفظ جمهوری اسلامی، تعطیلی ارکان و اصول دین را هم، مجاز اعلام کرد؛ و علی خامنهای راهش را ادامه داد؛ هشت سال بر مسند «ریاست جمهور» و سپس تا امروز در مقام «ولایت مطلقه»ی آن نظام، نشسته. نظام خودخوانده «مقدس» فقیه، که به اذعان روشن رهبر نخستش، روح الله خمینی، با خدعه، قدرت مطلقه را به دست آورد، هرگز تا هنوز، از ادامه دروغپردازی، پرهیز نکرد.
صدای مهناز افخمی، محسن سازگارا، سعید پیوندی، عبدی کلانتری، زهره خیام، رضا علیجانی، و منصور فرهنگ را شنیدیم در تیزر مستند خدعه، از صدای امریکا. دقیقشدن در این فیلم مستند، کاری از حجت توکلی، را سخت توصیه میکنم.
و برای دوری از تکرار، میپردازیم به چند نکته دیگر.
از دوازده فروردین ۱۳۵۸ چندان نگذشته بود که روحالله خمینی رأی «آری» دهندهها به جمهوری. اسلامی را، دستمریزادی صریح داد: گویاست که آنها را هم از کیش «تقیه» دانسته بود..
تقیه یا خدعه که مجوز شرعی دارد یک طرف، اما این مفاهیم، معادلهای رایج بیشتری دارد.
قبلا در دو مقاله/گفتار بلند، انواعی از اقسام «شارلاتانیزم خرد تا کلان، در ایران امروز» را برشمرده و پرسیده بودم: وقتی پادشاهان باستانی و اسطورهای ایرانزمین از خدایان میخواهند این سرزمین را از خشکسالی و دروغ در امان بدارد، پس سبب تنوع و تکثر واژهھای جدید و قدیم در دایره لغات فارسی کوچه یا کتاب، با مضمون کلی «دروغ» چیست؟ (تا جایی که من شنیدهام و با تفاوتھای ظریف کاربردی): نیرنگ، چندرنگی، رنگکردن، سیاهکردن، دودرکردن، چاخانکردن، خامکردن، مخزدن، رودستزدن، بازیدادن، بهبازیگرفتن، گولزدن، گربهرقصاندن، پیچاندن، سرکارگذاشتن، ھفتخطی، دوزوکلک، دو-دوزهبازی، زرنگی، زبلی، شیطانی، شیله-پیله، … خالیبندی، شعبدهبازی، تردستی، قالتاقی، پشتھماندازی، سیاهبازی، کلاهگذاری، کلاهبرداری، این کلاه و آن کلاه کردن، موذیگری، شیادی، لافزدن، بلوفزدن، ناتوبازی، ناقلابازی، نامردی، خیانت، کلاشی، دجالی، ترفند، دسیسه، فریب، مکر، حیله، حقه، ریا، دورویی، تزویر، تظاھر، تقلب، وانمودکردن، فریفتن، اغواکردن، و حتی سوءاستفاده از کلماتی کهن با بار مثبت: مثل رندی، زیرکی، کیاست، فراست، سیاسی یا اصطلاح متأخر «دورزدن».
همه اینها، از سوی حاکمان جمهوری اسلامی، حتی در دوره ظاهرا آبرومندانه اصلاحطلبها، برای تحکیم رژیم، استفاده شد.
ولی از وقاحت و قباحت، حیا نکردند؛ تا رسیدیم به جنبش زن، زندگی، آزادی و باز همچنان دست از دروغ برنمیدارند؛
اولا، آیا فقط یک دختر ایرانی از دنیا رفت؟! دوم، اگر مرگ مهسا امینی طبیعی بود، آنهمه شلیک طی حتی همین شش ماه دوم ۱۴۰۱ به مردم دیگر، چه بود؟! بیش از پانصد کشته پس از ژینا، که بودند؟ سوم، شما که نایب «ارحمالراحمین» هستید و با رأفت اسلامی، مجازات «قتل عمد»های اصطلاحا ناموسی را فقط چند سال حبس مینویسید، اعدام جوانان که احیانا در تظاهرات بازداشت شدند، طبیعی است؟ چهارم، مثل همیشه میفرمایید تقصیر دشمن خارجی و رسانههای معاند و فضای مجازی و اهداف سیاسی خاص است… حضرات مقامات، مردم معترض درون مرزهای کشور، مسلما هدف سیاسی خاص دارند.
تا کی ما باید تاوان تصمیم آبا و اجداد آریگویان را بدهیم؟ مگر میزان، رأی مردم نبود؟ مردم حالا به چه زبانی بگویند «نه به جمهوری اسلامی»؟ شما که یک دور کامل مرگ بر همه کشورها سر داده اید، آنهمه بحران داخلی، گردن دقیقا کدام خارج است؟! پنجم، آن همه آدم، نوجوان و جوان و مسن در اعتراضات خیابانی، همه مجازی هستند؟!
انواع اعلام نارضایتیهای مردم، طی چهار دهه گذشته، به کنار؛ از ۲۶ مهر ۱۴۰۱، هیچ کس برای اعتراض بیرون نیامد؟! همه آن آدمها در شهر و روستا، انتزاعی بودند/هستند؟! روی کذابترینها را در تاریخ سفید کردید! تک تک شما که بودجههای عجیب و غریب سازمانها/بنیادها/فرماندهان/فرمانبران خود را از جیب ملی برمیدارید، با چه رویی اینهمه تقلب، تحویل همان مردم میدهید؟!
چوپان دروغگو، حتی اگر روزی مجبور شود راست بگوید، دیگر اعتبار ندارد.
دستاورد ۴۴ سال روضهخوانیها در محراب، مظلومنمایی و بحرانسازی، این شد که آب را گلآلود کردید تا همه را گیج کنید؛ کلمات را حتی، به قول فلسفهورزان، از فرط مصرف مکرر، مدام، و ممتد، نابجا و نادرست، مغشوش، بیمعنا و وارونه نمودید تا بلکه تشخیص سره از ناسره، یکسره ناممکن گردد! این بود تمام توان شما! به جای ساختن همهجای مملکت، کجا را خراب نکردید؟ به کدام بخش زندگی زمینی یا معنایی ما، دخالت بیجا و بهزور نکردید؟ فردی/اجتماعی/سیاسی/رسانهای/هنری/فرهنگی/فکری؟ حتی دینی؟ کدام قسمت را بهتر کردید؟ سلامت جسم یا روان را؟ آب را یا هوا را؟ آزادی را؟ آبادی را؟ اقتصاد را؟ اعتماد افراد را؟ ارتباط جامعه را ؟ امنیت داخلی را؟ روابط بینالمللی را؟ تمامیت ارضی را حتی چه طور تامین کردید؟ با هشت سال جنگ و به کشتن دادن جوان ها؟به گفته خودتان از متجاوز چه قدر غرامت گرفتید؟ بعد از به قول خودتان «دفاع مقدس» چه اندازه شهرهای مرزی را، نه آبادتر، حد اقل به حالت زمان شاه برگرداندید؟ پس از جنگ، آنهمه آتشبازی و آتشافروزی در منطقه برای چیست؟ مشوش کردن آرامش جهان با تهدید به ترور چراست؟
مدعای این متن، چه باشد؟ کارنامه ۴۴ سال خودتان، حجت عملکرد شماست؛ رسما مجمع تشخیص مصلحت نظام دارید؛ به جای منافع ملی ایران. علنا «شورای اسلامی» تشکیل دادید؛ نه محل تبادل آرای تخصصی نخبگان و نمایندگان مردم برای قانونگذاری مدرن. صریحا «مجلس خبرهگان» دارید؛ نه برای تمیز راست از ناراست، بلکه به سود عدهای چیرهدست در بیارزش کردن ارزشهای تمدن انسانی. شورای نگهبان نظارت استصوابی؛ یعنی تعدادی مرد مسن با اعتقاداتی بسته از عهد عتیق، نگهبانی و نظارت کنند بر صواب/ناصواب (یعنی خوب و بد/ درست و نادرست/پسند و ناپسند) جمعیتی جوان!
تمام این سالها از پول مردم، مزدهای کلان برداشت کردید که علیه همان مردم، به «مصلحت ماندن نظام مقدس خود» «خدعه» کنید. غیر از این، چه کردید؟
حکومت، یک جانب؛ جانب دیگر، من شهروند، چه حق و مسئولیتی دارم؟
حالا نوبت شماست؛ تخیل کن؛
میتوانی آزادی و آبادی را تصور کنی.