پیشگفتار
سیستم آموزشی شوروی در هر جنبهای از بالا به پایین کنترل میشد. هر روز همه دانشآموزان در هر گوشه اتحاد جماهیر شوروی صفحاتی یکسان از کتابهای درسی یکسانی را میخواند.[1] این کتابهای درسی، دانشآموزان را با ایدئولوژی سیاسی دولت، تحریف کامل تاریخ و تمرکز بر «جهانبینی علمی» اشباع میکرد؛ جهانبینیای که برای ترویج خداناباوری و تحقیر دین بود.[2] «هر جنبهای از مدرسه برای شکلگیری کودک به شهروند خوب شوروی طراحی شده بود»؛ بالاخص از طریق فعالیتهای فوقبرنامه که توسط گروه جوانان پیشگام و سازمان سیاسی جوانان کومسومول (Komsomol) سازماندهی میشد.[3] هر سوال تنها یک پاسخ صحیح داشت که توسط دولت شوروی تعیین و در تمام سطوح پایینتر اجرا میشد. آزادی تحصیلی وجود نداشت و فردیت همیشه تحت سلطه گروه بود. سلسلهمراتبی تخطیناپذیر، معلمان را در مقام صاحباختیار مطلق در کلاسهای درس خود تعیین میکرد؛ جایی که روش تدریس مبتنی بر حفظکردنهای طوطیوار و برعکسکردن حقایق بود.[4] کنترل از بالا به پایین بر زندگی دانشآموزان – حتی تا بعد از فارغ التحصیلی آنها – ادامه داشت، یعنی تا زمانی که دولت مشاغل آنها را تعیین میکرد.
اگرچه سیستم آموزشی دوران اتحاد جماهیر شوروی دسترسی به آموزشوپرورش را گسترش داد، نرخ سواد را بالا برد و از لحاظ نظری در خدمت برابری همگانی بود، اما واقعیت این بود که «برخی از دیگران برابرتر بودند» و کسانی که از امکانات بیشتری برخوردار بودند، اغلب میتوانستند قوانین را دور بزنند.[5] فساد و رشوه همهگیر شده بود و سیستم آموزشی بودجه بسیار کمی داشت. در نتیجه، دانشآموزان در ساختمانهایی فرسوده آموزش میدیدند که اغلب نه تنها از امکانات ورزشی بلکه از ابتداییترین تجهیزات نیز برخوردار نبودند. تا سال ۱۹۸۸، 30 درصد از کودکان روسی در مدارس بدون لولهکشی داخلی و 21 درصد در مدارس بدون لوازم گرمایشِ مرکزی بودند.[6]
در اواخر دهه ۱۹۸۰، تحت رهبری میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، فضای آزادتر یا گلاسنوست (glasnost) – به معنای فضای بازِ توأم با آزادی بیان بیشتر – باعث ایجاد یک جنبش اصلاحات آموزشی شد. بر اساس این باور، که اصلاحات آموزشی میتواند جامعه را در مقیاس وسیعی دگرگون کند، این جنبش با رهبری معلمان اقدام به تمرکززدایی، تبلیغ تنوع سیستم، دموکراتیککردن و متمدنسازی کلاسهای درس کرد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، حوزههای آموزشی در سراسر روسیه شروع به اعمال خودمختاری بیشتری کردند و تنوع دامنه تجربیات آموزشی را در سراسر کشور بالا بردند؛ مجموعهای از برنامههای درسی جدید به منظور ترویج دیدگاههای نو در زمینه تاریخ و تعلیمات اجتماعی تدوین شد و معلمان اصلاحطلب برای آزادترکردن کلاسهای درس خود تلاش گستردهای را آغاز کردند. کمبود منابع، بهویژه بودجه و در کنار آن نگرشهای محافظهکارانه اکثر مربیان و والدین، مانعی جدی بر سر راه این تلاشها شد.[7] با تمام این اوصاف، دهه 1990 شاهد گامهای واقعیترقی برای اصلاح سیستم آموزشی روسیه بود.
اصلاح ساختار نظام آموزشی و نظارت
سال ۱۹۹۲ با قانون جدید آموزشوپرورش، سیستم کنترل از بالا به پایین بر سیستم آموزشی اتحاد جماهیر شوروی به طور رسمی از بین رفت و کنترل را به مدارس منتقل کرد و آنها به جای اطاعت محض از دستورات وزارتخانه، دیگر میتوانستند به میل خود عمل کنند.[8] این تمرکززدایی، مناطق مختلف را قادر ساخت تا رویکردهای آموزشی را به دلخواه خود اعمال کنند، به طوری که مثلا کلاسهای «تاریخ قومی» و «زبان محلی» در بعضی مناطق برگزار کنند، در برخی مناطق دیگر کلاسهای حرفهای با تمرکز بر نیازهای اقتصادی محلی ارائه کنند و حتی در جاهای دیگر، برنامههای آموزشی بسیار دقیقتری داشته باشند؛ مانند برنامه سنپترزبورگ در زمینه «تاریخ شهر».[9] حوزههای آموزشی دیگر نیز قادر به هماهنگی با یکدیگر برای تبادل تجربیات کسبشده، من جمله از طریق کنفرانسهای بینمنطقهای، بودند. با این حال، فقدان کانالهای تعریفشده برای چنین هماهنگی، پیشرفت در آن حوزه را محدود کرد.[10]
در این محیط تازهی آزاد، مجموعهای سرگیجهآور از ابتکارات آموزشی محلی ظاهر شد؛ از انواع مدارس جدید دولتی مانند دبیرستانها و لیسهها (مدارس مقدماتی کالجها که عموما به ترتیب بر علوم انسانی و علوم تجربی تاکید دارند) گرفته تا مدارس خصوصی.[11] این مدارس «جایگزین»، غالبا به دلیل دارابودن منابع مالی بیشتر از آزادی بالاتری برای نوآوریهای آموزشی برخوردار بودند.[12] با وجود این، اصلاحات در این مدارس معدود، بهندرت راه خود را به مدارس جامع پرجمعیت باز میکرد و تاثیر کلی آنها را بسیار محدود میکرد.[13]
در همین حال، هر منطقه سعی کرد گروههای بومی خود را از طریق هیئتهای امنای مدارس در اداره مدرسه مشارکت دهد؛ اما هم معلمان و هم والدین، که به سلسلهمراتب سخت نظام شوروی عادت داشتند، آمادگی همکاری با هم در این شیوه جدید را نداشتند و والدین نیز اغلب به تلاشهای اصلاحات مشکوک بودند.[14] اگرچه برخی از هیئتهای امنای بسیار فعال، بر مدیریت مدارس محلی خود تاثیر گذاشتند، اما به طور کلی شوراهای جدید نتوانستند مطابق آرمانهای خود در اداره مردمی عمل کنند.[15]
به طور کلی پس از چندین دهه تمکین هر سطح از سیستم آموزشی – از معلمان گرفته تا سرمربیان و مدیریت منطقه و سطوح بالاتر – به سطح بالاتر از خود، برای کسانی که در سطوح پایینتر بودند دشوار بود که به سرعت ابتکار بیشتری به کار گیرند.[16] یکی از مدیران منطقهای که «این آزادی را دریافت کرده بود»، اظهار کرد که «به نظر نمیرسد که همیشه بدانیم چگونه بهترین استفاده را از آن ببریم».[17]
علاوه بر این، آزادی جدیدی که به مدارس مناطق محلی اعطا شد، به دلیل اختصاص بودجه کمتر دولتی، به نوعی یک شمشیر دو لبه بود. در بحبوحه بحران اقتصادی روسیه در دهه ۱۹۹۰، مناطق به روشهای مختلف برای تامین مالی مدارس خود روی آوردند، از جمله خرید کتابهای درسی توسط خود دانشآموزان، اجاره امکانات مدرسه، فروش کالاهای تولیدشده در کارگاههای مدرسه، برگزاری کلاسهای حرفهای برای عموم و درخواست حمایت مالی از نخبگان تجاری محلی.[18] در نتیجه، شکاف نابرابری بین مدارس عمیقتر شد.[19]
به طور کلی تمرکززدایی یکی از شاخصترین اصلاحات سیستم آموزشی شوروی پس از فروپاشی بود، اما تجربیات روسیه اهمیت تامین منابع کافی را نشان میدهد؛ منابعی برای تامین بودجه چنین اصلاحاتی و راهنمایی معلمان، مدیران و والدین با هدف ایفای نقشهای جدید در سیستمی مردمیتر به جای رهاکردن آنها به حال خود در این زمینه.
اصلاح برنامههای درسی
پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، ارتباط زنجیرهای اصلاح برنامههای درسی با گذشته قطع شد، به مدارس اجازه داده شد که کتابهای درسی خود را انتخاب کنند و دیگر مجبور به استفاده از کتابهای تحمیلی دولت نبودند. درسهای «کمونیسم علمی» و «خداناباوری علمی» کنار گذاشته شد و درسهای جدیدی در زمینه «علوم اجتماعی»، «جامعهشناسی»، «آموزش جهانی» و «دین» رواج یافت. تنوع بیشتری در انتخاب موضوعات، از زبانهای خارجی گرفته تا اسبسواری، به کار گرفته شد (هرچند این کلاسهای جدید اغلب محدود به مدارس ممتاز بود).[20] مدارس هر ناحیه اکنون قادر به انتخاب موضوع درسها و نحوه آموزش آن بودند.[21] روشن است که میزان این تحولات و تغییرات از منطقهای به منطقه دیگر متفاوت و متاثر از میزان منابع برای اصلاحات و مقاومت عمومی و سستیها بود.[22]
از اواسط دهه ۱۹۹۰، کنترل دولت بر تولید و توزیع کتابهای درسی به صورتی بود که مدارس حق انتخاب بین کتابهای چاپ دولت یا چاپ بخش خصوصی را داشتند.[23] تا سال ۲۰۰۰، تعداد 130 عنوان کتاب درسی موجود در سیستم شوروی، تبدیل به هزار عنوان متن تاییدشده توسط هیئت ائتلافی شده بود.[24] تا حدی که پس از فروپاشی شوروی به دلیل عدم شفافیت دولت در مورد اهداف و استانداردهای خاص درسها، کتابهای درسی جدید دیدگاههای ایدئولوژیکی بسیار متفاوتی را در مورد موضوعات خود ارائه کردند. اگرچه بسیاری از آنها روشهای آموزشی تازهای را برای برانگیختن تفکر انتقادی و گفتوگوهای درونکلاسی ارائه کردند، اما متونی بیشتر استفاده شدند که رویکردهای محافظهکارانهتری داشتند.[25] متاسفانه کمبود بودجه برای کتابهای درسی جدید باعث شد بسیاری از مدارس تا پایان قرن همچنان از کتابهای درسی دوران شوروی استفاده کنند.[26] اما با وجود این، بهروزرسانی آموزش علوم اجتماعی و تاریخ، پیشرفت واقعی را نمایان کرد.

علوم اجتماعی
سال ۱۹۹۰، دولت مقرر کرد که یک مبحث جدید مطالعات اجتماعی با عنوان «بشریت و جامعه»، شامل طیف موضوعی وسیعی از روانشناسی تا تاریخ، در پایههای هشتم تا یازدهم تدریس شود که با فرمدادن «ارزشهای جهانی انسانی»، در خدمت مردمیشدن کلاسهای درس و جامعه باشد.[27] به دلیل عدم پاسخگویی شفاف آکادمی علوم آموزشی به سوالاتی مانند چیستی ارزشهای جهانی انسانی و نحوه دقیق مردمیشدن آموزش، روند تولید محتوای این دوره مختل شد.[28] در نتیجه، کتابهای درسی تدوینشده برای این دوره، رویکردهای مختلفی را در پیش گرفتند؛ از جمله بازنویسی تفاسیر مارکسیستی از تاریخ. ولی متنی که بیشتر از همه استفاده شد، رویکرد نسبتا جدیدی را با مقایسه دولتهای اقتدارگرا با دولتهای قانونگرا و دعوت از دانشجویان برای بحث درباره آزادی و پاسخگویی ارائه کرد.[29]
در همین زمان، متنهای جدید علوم اجتماعی برای پایه نهم تدوین شد، اما مولفان برنامههای درسی جدید همان نویسندگان کتابهای درسی دوران شوروی سابق بودند و به این صورت گامی بسیار محدود به جلو برداشته شد. اگرچه کتابهای درسی، حقوق و اشکال مختلف حکومتی را در برداشتند اما به همان شیوه متعصبانهی متنهای رژیم سابق نوشته شده بودند.[30] سایر کتابهای درسی که از اواسط دهه ۱۹۹۰ تولید شده بودند، رویکردهای متفاوتی را ارائه میکردند؛ تشویق بحث در کلاس و بهاشتراکگذاری دیدگاههای شخصی دانشآموزان؛ شامل منابع اولیه تجزیه و تحلیل و تفاسیر مختلف از وقایع تاریخی برای بحث و همچنین ترغیب دانشآموزان به نقد و بررسی انتخابهای رهبران در طول تاریخ.[31] زاویه جدید دیگر در زمینه آموزش علوم اجتماعی، تمرکز بر جایگزینی «حس ناتوانی» گسترده در میان شهروندان شوروی با «حس نوین سودمندی» بود. این رویکرد بر پایه معضلات استوار بود، به طوری که دانشآموزان را موظف میکرد به شناسایی و تحقیق در مورد یک معضل منطقهای، ارزیابی راهحلهای ممکن و در صورت امکان، برداشتن گامهایی در جهت رسیدگی به آن مسئله.[32]
تاریخ
آموزش تاریخ نیز بهدقت بررسی و اصلاح شد. این امر در دوران فضای باز یا گلاسنوست شروع شد؛ هنگامی که مقامات آموزشوپرورش قصد خود برای جداکردن این مبحث از «رویکرد کاملا ایدئولوژیک و اسطورهای بر اساس فرم متعصبانه جهان بینی یکبعدی» شوروی را اعلام کردند.[33] در اواخر دهه ۱۹۸۰ اصلاحطلبان تاکید را از نقش دولت همهکاره برداشته و به روابط متقابل افراد و جامعه متوجه کردند و در عین حال از کلاسهای تاریخ خواستند با تکیه بر حق دانشآموزان برای داشتن دیدگاههای ذهنی و فردی خود، «آنها را با مشکل انتخاب اخلاقی آشنا کنند و پیچیدگیها و حتی ابهام، که بخشی از ارزیابی اخلاقی رویدادهای تاریخی است، را صادقانه تشریح کنند».[34] وزارت آموزشوپرورش همچنین مصمم به ایجاد یک کلاس جدید با عنوان «تاریخ جامع جهانی» شد که به جای نادیدهگرفتن تاریخ گروههای مختلف فرهنگی که زیر چتر شوروی سابق قرارداشتند، از استونیاییها گرفته تا اوکراینیها و بلاروسها، تاریخ روسیه را همراه با آنها ارائه دهد.[35]
اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این اهداف تغییر کرد. اکنون که روسیه جدا از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی بود، میتوانست تاریخ خود را بدون کمترین اشارهای به اقلیتهای قومی روسی نمایش دهد. کتابهای درسی، تاریخ را از طریق فیلتر ایدئولوژیهای مختلف نویسندگان خود ارائه میکردند، برخی سوسیالیسم را به عنوان یک ایدهآل – که رهبران شوروی در اجرای صحیح آن ناکام بودهاند – تفسیر میکردند و برخی دیگر آن را به عنوان یک ایدئولوژی افراطی با گرایشهای تروریستی و استبدادی شرح میدادند.[36] در تحولی جدید، برخی متون از رویکرد «مرد بزرگ»، که بر رهبران سیاسی و نظامی متمرکز بود، خارج شدند تا در عوض «تاریخ را از پایین» ارائه کنند و افراد عادی و زندگی آنها را در منظر دید قرار دهند.[37]
در رد رویکرد اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ قبل از انقلاب – یعنی تمرکزی سیاه و سفید بر مبارزه طبقاتی که از مذهب و ستم طبقاتی برای توجیه انقلاب کمونیستی استفاده میکرد – کتابهای درسی جدید، دیدگاههای متفاوتی را ارائه میکردند که در برخی موارد با ارائه تصویری بسیار زیباتر از واقعیت کلیسای ارتدوکس و سلطنت روسیه به افراط متمایل میشد.[38] کتابهای درسی پس از شوروی، سرکوب در شوروی را پوشش دادند، اما افسانههایی را نیز در مورد شوروی زنده کردند، از جمله بیان معاهده عدم تعرض ۱۹۳۹-۱۹۴۱ شوروی و حزب نازی و ارائه یک منظره ایدهآل از بهبود اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم.[39] این روند در زمان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، بدتر هم شد. وی خواستار ترویج «آموزش میهنپرستی» در کتابهای درسی و نظارت بر تولید کتب درسی تاریخی شد که از استالین به عنوان نوگرا و میهنپرست یاد میکند.[40]

سایر اصلاحات برنامههای درسی
برنامههای درسی ادبیات نیز مورد بازنگری قرار گرفت. سانسور در اتحاد جماهیر شوروی رایج بود، با فهرستی طولانی از کتابهای ممنوعه؛ از جمله آثار کلاسیکی مانند «دکتر ژیواگو» (Doctor Zhivago) نوشته بوریس پاسترناک، «مجمعالجزایر گولاگ» (The Gulag Archipelago) از الکساندر سولژنیتسین و رمان پادآرمانشهری[41] و تاثیرگذار «ما» (We) اثر یوگنی زامیاتین. بر این اساس، چنین آثاری از فهرست متون ادبی حذف شده بودند و با بازگشت دوباره آنها، کتابهای درسی جدید فصلهای زیادی را به نویسندگانی اختصاص دادند که کارهایشان ممنوع بود.
در برنامههای درسی دوره شوروی رئالیسم سوسیالیستی، تنها شیوه هنری که شوروی آن را به طور رسمی مجاز دانست، متجلی بود؛ سبکی که قهرمانان ایدهآل طبقه کارگر را در مبارزه با دشمنان سوسیالیسم به تصویر میکشید. در متون جدید دهه ۱۹۹۰، رئالیسم سوسیالیستی منفور و مطرود شد و تا جایی پیش رفت که دیدگاههای ارائهشده در این کتابها توسط ادبیات روسی، روایتی منفصل و گیجکننده بود تا روایتی منسجم.[42] تا جایی که به آموزشوپرورش مربوط میشد، کتابهای درسی ادبیات هنوز به جای ازبینبردن رویکرد حفظ طوطیوار، عمدتا از دانشآموزان میخواستند متنها را بدون درک مفهوم یا اهمیت آنها به خاطر بسپارند.[43]
در مجموع، اصلاحات برنامههای درسی باعث شد که مدارس مجموعه بیسابقهای از گزینهها برای کتابهای درسی داشته باشند و دانشآموزان را در معرض گسترهای از دیدگاهها قرار دهند که قبلا از برنامههای درسی حذف شده بودند. در برخی موارد، رویکردهای جدید آموزشی گفتوگو و تفکر انتقادی بیشتری را تشویق میکرد، اما در بیشتر جاها روشهای دوران شوروی همچنان حکمفرما بود و دیدگاه ناسیونالیستی گذشته شوروی همچنان ادامه داشت. تلاش برای اصلاح برنامههای درسی نیز به دلیل عدم راهنمایی موسسات آموزشی دولتی با مشکل مواجه شد. اگرچه اصلاحات همهگیر و کامل نبود، شکی نیست که تا پایان دهه ۱۹۹۰ گامهای بلندی در نوسازی برنامههای درسی روسیه برداشته شد.
تلاش برای بازسازی کلاسهای درسی از طریق اصلاحات آموزشی
تلاشهای اصلاحی بر دموکراتیک و مردمیسازی کلاس تمرکز داشت تا بر الگوی سختگیرانه و سلطهطلبی که در دوران شوروی و صدها سال قبل از آن حاکم بود. این مدل با «تاکید شدید بر محتوای واقعی، مخالفت با تایید مباحثات و مسائل غیرمحرز در هر مقطعی، تمایل به کاهش موضوعات فلسفی و دستهبندی آنها در رده گفتوگوهای کلیشهای و توجه کم به کودک به عنوان دریافتکننده همه این موارد، فضایی بهشدت رسمی را به وجود آورد. فضایی که تاکید بالای آن بر تشریفات کلاس درس، گاهی اوقات موجب میشد که درس تبدیل به یک مراسم شود. … ایدههای کودکان در صورت تطابق با انتظارات معلم، پذیرفته میشد و در غیر این صورت بهندرت بررسی میشد.»[44]
با شروع دوره فضای باز دهه ۱۹۸۰، معلمان نقش اصلی را در بسیج برای تغییر این الگو ایفا کردند. آنها یک رویکرد آموزشی دانشآموزمحور را در نظر گرفتند که در آن دانشآموزان میتوانستند دیدگاههای خود را آزادانه بیان کنند. این دیدگاه جدید به جای کلاسهایی که در آن فقط معلم حرف میزد، شامل بحثهای کلاسی، کار گروهی و تلاش عمومی برای پرورش فردیت دانشآموزان بود. معلمان برای این آرمان از جمله با ایجاد اتحادیه خلاق معلمان در سال ۱۹۸۸ مشتاقانه سازماندهی شدند. آنها از طیف گستردهای از روشهای آموزشی استفاده کردند،[45] از جمله این موارد:
- طرح دالتون (Dalton)، که در آن دانشآموزان با سرعت شخصی خود کار میکنند و معلم در صورت لزوم به صورت انفرادی به آنها کمک میکند
- طرح ینا (Jena)، رویکردی جامعهمحور که شامل گروههایی مختلط از دانشآموزان در ردههای سنی مختلف و محیطهای آموزشی آزاد و فردی است
- رویکرد مونتهسوری (Montessori)، که در آن معلمان یادگیری فعال دانشآموزان را با تاکید بر نیازهای منحصربهفرد آنها تسهیل میکنند
- مدل والدورف (Waldorf) یا اشتاینر (Steiner)، که دارای رویکردی بازیمحور است و بر توسعه جامع تواناییهای فکری، احساسی، هنری و عملی دانشآموزان تمرکز دارد

با این حال در دهه ۱۹۹۰ این معلمان نفوذ خود را از دست داده و عوامل متعددی دست به دست هم دادند و مانع پیشرفت روشهای آموزشی شدند.[46] نهادها و استانداردهای بنیانی سیستم آموزشی روسیه دستنخورده باقی ماندند و به جای پرورش نوآوری، تمرین و تکرار را مانند همیشه در اولویت قرار دادند. به این ترتیب هیچ تغییر اساسی در سیستم تربیت معلم و توسعه حرفهای ایجاد نشد. اگرچه معلمان در آن زمان آزادی بیشتری برای تدوین برنامههای درسی خود داشتند، اما آنها بدون هیچ راهنمایی یا حمایت مالی، میبایست خود بهتنهایی این کار را انجام میدادند.[47]
از آنجا که معلمان با حقوقی که به طرز دردناکی کم بود دست و پنجه نرم میکردند، اغلب برای دوامآوردن، مشاغل جانبی هم داشتند – و همزمان با بحران اقتصادی ملی روبهرو بودند – تلاش برای بازسازی کلاس درس طبعا چالشی بزرگ بود.[48] معلمی گفت: «من … دوست دارم بتوانم برنامههای درسی جدید، مطالب جدید و رویکردهای جدیدی را ارائه کنم اما آنقدر از همه مشکلات اطرافم خسته و سرخورده شدهام که هیچ انرژیای برای کارهای خلاقانه در من باقی نمانده است.»[49]
در واقع حقوق پایین و محیط چالشبرانگیز، بسیاری از معلمان را از این حرفه دور کرد و در نتیجه معلمان بازنشستهای که عموما محافظهکار بودند و ترجیح میدادند مدل کلاسهای سنتی معلممحور را حفظ کنند، برای جبران این کمبود به سیستم بازگشتند.[50] معلمانی که گرایشات اصلاحطلبی داشتند نیز با مقاومت جامعهای بزرگتر، از جمله والدین دانشآموزان روبهرو شدند. بر اساس یک نظرسنجی که در سال ۱۹۹۵ انجام شد، ۴۵ درصد از والدین، متمدنسازی مدرسه را مضر دانستند. آنها فارغ از جستجوی معلمانی که شخصیت فرزندانشان را پرورش دهند، سختگیری همراه با طبیعت پرتوقع را مطلوبترین ویژگیهای یک معلم میدانستند.[51]
در نتیجه، پیشرفت کمی در زمینه اصلاحات آموزشی انجام شد. همانطور که توسط یکی از استادان تشریح شده است، نتیجه این امر دانشآموزانی بودند که «از نظر تحصیلی به طرز قابلتوجهی فلج شدهاند. آنها بهسختی میتوانند بهتنهایی نتیجهگیری کنند، برای اکثریت آنها بحث و مناظره بیگانه است، درست مانند اینکه اعتبار معلم یا کلمه چاپشده را به چالش بکشند. تقلب رایج است، زیرا حفظ نکات درسها و تکرار ایدههای معلم روش مطلوب یادگیری مطالب است. ناتوانی در تفکر انتقادی مستقل یکی از بزرگترین معایبی است که این دانشآموزان دارند.»[52]

پسگفتار
از اواسط دهه ۱۹۸۰، معلمان روسی بر تمرکززدایی از کنترل دولت، تنوع خدمات آموزشی در سراسر کشور و انسانی و مردمیسازی کلاسهای درس پافشاری میکردند. سقوط اتحاد جماهیر شوروی فرصتی پیشگامانه را برای پیگیری این اهداف از طریق اصلاحات عمده در سیستم آموزشی روسیه فراهم کرد. تمرکززدایی باعث رشد عظیم تنوع در تجربیات آموزشی از منطقهای به منطقه دیگر شد. مدارس همچنین قادر به انتخاب از میان صدها کتاب درسی جدید شدند، از جمله کتابهایی با رویکردهای آموزشی نوین و تفسیرهای تجدیدنظر و مدرنشده از تاریخ و آموزش اجتماعی.
با این حال در بیشتر موارد به دلیل کمبود بودجه، اصلاحات نه یکنواخت بود و نه کامل. بسیاری از مناطق از سیر اصلاحات عقب ماندند، نابرابریها شکوفا شدند و آموزش سختگیرانه و سلطهطلبانه، که بر کلاسهای درس شوروی مسلط بود، تا حد زیادی دستنخورده باقی ماند. علاوه بر این در برخی زمینهها، دستاوردهای حاصل از اصلاحات دهه ۱۹۹۰ از دست رفته است؛ زیرا دولت ولادیمیر پوتین مجددا کنترل متمرکز را به سیستم آموزشی برگردانده و دلتنگی برای دوران شوروی را در برنامههای درسی و جامعه روسیه به میزان زیادی تقویت کرده است.[53]
در کل، تجربه اصلاحات آموزشی پساشوروی در روسیه نشانگر اهمیت طراحی و اجرای استانداردهای واضح و اصلاحشده در سراسر مناطق آموزشی و همچنین نقش حیاتی دولت در ارائه بودجه و منابع برای امکانات مدارس، کتابهای درسی، برنامه آموزشی، حقوق معلمان، آموزش و توسعه است. در حالی که تکامل نظام آموزشی روسیه کماکان ادامه دارد، پیروزیها و شکستهای دهه ۱۹۹۰ درسهای ارزشمندی را برای جنبشهای اصلاحات آموزشی در سراسر دنیا به همراه دارند.
[1]. فرومین، ایساک. «از برابریهای وحشیانه تا نابرابریهای وحشیانه: تکامل آموزش و پرورش روسیه». (انگلیسی) مرکز کارآفرینی آموزشی و نوآوری لمان در برزیل، ۱۹ ژانویه ۲۰۲۱.
[2] – کارپوف، ویاخسلاو و النا لیسوفسکایا. «تغییر آموزشی در زمان انقلاب اجتماعی: مورد روسیه پس از کمونیسم در دیدگاه مقایسهای». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشم اندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۳۷.
[3]. وایلانت، جانت ج. «آموزش مدنی در روسیه در حال تغییر». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۲۲۲.
[4]. اکلوف، بن. «مقدمه – آموزش روسی: گذشته در زمان حال». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۵.
[5]. همان.
[6]. همان، ص 11.
[7]. همان، ص ۷.
[8]. وببر، استفان ال. «مدرسه، اصلاحات و جامعه در روسیه جدید». پالگریو مک میلان، ۲۰۰. ص ۵۷.
[9]. همان، ص ۶۴.
[10]. همان، ص ۶۶.
[11]. اکلوف، ص ۳۹.
[12]. وبر، ۱۰۷.
[13]. همان، ص ۱۰۸.
[14]. فرومین، ایزاک دی. «مردمسالارکردن مدارس روسی: دستاوردها و شکستها». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، صص ۳-۱۳۲.
[15]. وبر، ص ۷۸.
[16]. همان، ص ۵۹.
[17]. همان، ص ۶۵.
[18]. کارپوف و لیسوفسکایا، صص ۱۰۴۰. وبر، ص ۷۵.
[19]. کارپوف و لیسوفسکایا، ص ۴۲.
[20]. همان، ص ۳۹.
[21]. اکلوف، ص ۹.
[22]. همان.
[23]. پترسون، نادیا. «آموزش ادبیات در مدارس روسیه جدید». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۳۱۰.
[24]. همان، ص ۳۱۱.
[25] .همان، ص ۳۱۲.
[26]. اکلوف، ص ۹.
[27]. وایلانت، ص۲۲۴.
[28]. همان، ص ۲۲۵.
[29]. همان.
[30]. همان، ص ۲۲۷.
[31]. همان، ص 230.
[32]. همان، ص ۲۳۱.
[33]. کاپلان، ورا. «آموزش تاریخ در روسیه پس از شوروی: مقابله با سنتهای ضد و نقیض». اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۲۴۹.
[34]. همان، صص ۵۰-۲۴۹.
[35]. همان، صص ۲-۲۵۱.
[36]. همان، ص ۲۶۰.
[37]. همان، ص ۲۶۱.
[38]. شویرف، الکساندر. «بازنویسی گذشته ملی: تصاویر جدید روسیه در کتابهای درسی تاریخ دهه ۱۹۹۰.» اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، 2005، ص 274-8.
[39]. ایونوف، ایگور. «گرایشات جدید در تحقیقات تاریخی و آموزش تاریخ در مدارس روسیه.» اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشم اندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، 2005، ص 303.
[40]. ایباگیمووا، الینا. «چرا استالین باعث طوفان در کلاسهای درس روسیه میشود؟» دویچهوله، ۲۹ ژوئیه 2017.
[41]. Dystopian.
[42]. پترسون، ص ۳۱۵.
[43]. همان، ص ۳۱۸.
[44]. ماکل، جیمز. «مدیریت کلاسها در مدرسه روسی: آیا تغییر واقعی در راه است؟»، اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، ص ۳۲۶.
[45]. کارپوف و لیسوفسکایا، ص ۳۹.
[46]. اکلوف، بن و اسکات سرگنی. «معلمان در روسیه: کشور، جامعه و حرفه»، اصلاحات آموزشی در روسیه پس از شوروی: میراث و چشماندازها، ویرایشگران بن اکلوف، لری ای. هولمز و ورا کاپلان. فرانک کاس، ۲۰۰۵، صص ۷- ۲۰۶.
[47]. فرومین، ایزاک و ایگور رمورنکو. از «بهترین مدرسه جهان شوروی تا یک نظام آموزشی مدرن قابل رقابت در سطح جهانی». اهداف آموزش جسورانه: چگونه دولتها اهداف سیستمهای آموزشی را تغییر میدهند، ویراستار فرناندو ام. ریمرز. Springer Open، ۲۰۲۰، ص ۲۳۸.
[48]. اکلوف و سرگنی، ص۲۰۹.
[49]. وببر، ص۱۲۸.
[50]. اکلوف، ص ۹.
[51]. فرومین، ص ۱۳۴.
[52]. پترسون، ص۳۱۸.
[53]. کارپوف و لیسوفسکایا، ص۴۴.